• وبلاگ : پرسشكده
  • يادداشت : از اون طرف ميز بلند شو !
  • نظرات : 0 خصوصي ، 4 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    ادامه ي د ونظر قبل ...

    اين نظر مخاطبم خود تويي . وبلاگت بر پايه و اساسي كه تو دو نظر قبل گفتم تشكيل شده و ممكنه بازديد كننده هات ناخواسته پاشون به مطلبي كه مي نويسي باز بشه و تو اين شرايط آدم بايد خيلي با جنبه و انعطاف پذير باشه كه حرفاي ( شايد درست/شايد نا دست ، تو كه اين بستگه به نظر اونا داره) رو بپذيره .

    پيشنهادي دارم . سعي كن وبلاگهايي كه هم موضوع يا حد اقل شبيه به موضوع وب تو هستن رو پيدا كني و مطلبي رو كه به روز كردي همه رو در جريان بذار تا بيان نظر بدن و بعد ببين حرفشون درسته يا نه . در نهايت خودت بشو قاضي (با رشته درسيت هم مرتبطه) و ببين كه تو درست فكر مي كني يا ديگران و نتيجه گيري كن . اگه تند تند پست بذاري مخاطبات بين مطالب گيج مي شن . يادت هم باشه كه نرم نرم بنويس تا بازديد كننده ها ناگهاني به يك بحث كشيده نشن كه خودت مي دوني چي ميشه ... مخااااااااااااااااالفت !!!!!!

    ادامه نظر پاييني ...

    حالا از يه بعد ديگه به قضيه نگاه مي كنيم . باز هم براي همه تو زندگيشون خيلي اتفاق افتاده كه بر سر يه موضوعي گيج و گنگ مي مونن و خيلي دوست دارن كه بدونن واقعيت چيه . همين موقع هست كه شروع مي كنيم به تحقيق و پرس و جو از افرادي كه به لياقت و شايستگي اونا اعتماد داريم (و نه از نانوايي محل!) . مي ريم پيش همون كسي كه تو نظر قبل در فرض قبل حرفش رو با جديت تمام رد كرديم . البته تو اين فرض هيچ بحثي از قبل با اون نداشتيم و براي اولين بار است كه با هم صحبت مي كنيم . وقتي كه پاي صحبت هاي اون مي شينيم و مي بينيم كه كاملاً داره درست ميگه ، (درست مثل فرض قبل كه مي دونستيم داره درست ميگه) ، اينبار گوش جان به حرفاش مي سپاريم و تصورات اشتباه خودمون رو اصلاح مي كنيم .

    خوب يه تنيجه گيري از بحثي كه راه انداختم بكنم .

    به دو دليل اين مطالب رو گفتم . يكي اينكه جواب اين پستت رو داده باشم . ببين تو نوشتي كه واقعاً دليل اين موضع گيري بي جا چيه ؟

    اين موضع گيري بي جا بستگي به شرايطي داره كه دو طرف در اون جو دارن با هم صحبت مي كنن . در شرايط نظر پايين فردي كه تصور اشتباهي داشت به نا خواست به بحث كشيده مي شد و اصلاً مايل به دونستن حقيقت نيست و درسته كه در ضمن صحبتاشون پي به اشتباه خودش مي بره ولي قبول نمي كنه !

    ولي فردي كه در فرض دوم تصور اشتباهي داشت چون واقعاً مايل به دونستن حقيقت بود ، اون رو مي پذيرفت و تصور غلط خودش رو اصلاح مي كرد .

    البته اين صرفاً نظر منه و ممكنه بقيه نظر ديگه اي داشته باشن .

    دليل دوم نتيجه گيري در نظر بعد ...

    سلام .

    اول يه گلايه دارم . خيلي تند تند آپ مي كني و فرصتي براي تفكر بر روي پست هات نمي ذاري .

    حالا يه تشكر مي كنم چون واقعاً دست به يه تحول جدي زدي و از اين وبلاگهاي دل نوشته كه دفترچه ي خاطرات (مزخرفي) بيش نيستند واقعاً خسته شده بودم . اميدوارم با پشتكاري مستحكم به كارت ادامه بدي .

    توي اين نظر ، نظرم رو راجع به اين پست مي نويسم .

    مي دوني كه از جنبه ي روان شناسي اين مسئله به اثبات رسيده كه انسان بطور نا خود آگاه در برابر حقايق واكنش منفي نشون ميده . چرا راه دور بريم ؟ به خودت نگاه كن . ( البته منظورم انسانه كه در قالب تو مثال مي زنم ) . حتماً حتماً بارها تو زندگيت شده كه در هنگام صحبت با كسي ، ناگهان به ناخواست پاي موضوعي به بحث باز ميشه . يعني نه اينكه از ابتدا در رابطه با اين موضوع شروع به بحث كرده باشي . مي دوني كه منظورم چيه ؟

    وقتي حقيقتي از طرف فرد مقابلت بيان ميشه كه خلاف تصور اوليه ي (غلط) تو هست ، بطور حتم موضع مي گيري و مخالفت مي كني و سعي مي كني با آوردن دلايل (توجيهات بي خود) خودت رو تبرئه كني و به هيچ وجه نمي پذيري در حالي كه خودت مي دوني طرف مقابل داره درست مي گه .

    نمي خوام نظر زياد بزرگ بشه . پس ادامه در نظر بعد ...

    به به حاج علي

    سلام عليكم، نماز و روزه ات قبول. مي بينم كه بالاخره شما هم وارد صنف بلاگر ها شدين. به سلامتي انشاءالله. لااقل خبر مي دادين پيش پاتون بزي، گوساله اي، چيزي قربوني مي كرديم.

    موفق و مستدام باشي.