خوب حالا بيايم سر اين پست !
كاش عباس بجاي تقدير و تشكر ، نظرش رو راجع به اين بحث مي گفت .
ببين من با اصل حرفت موافقم ولي يه خورده گير دارم كه دوست دارم تو پست بعد توضيح بدي . اونم اينه كه اولش گفتي يه نوجوون راحت تر يه حرفي رو نسبت به يه ميان سال مي پذيره و در ادامه اضافه كردي كه (به نظر تو) براي «محك حقيقت» بايد رو به فطرت الهي آورد . خوب تا اينجاي كار در ظاهر مشكلي نيست !
ولي يه جاي كار ميلنگه و اونم اينه كه مگه فطرت الهي در وجود هر نفسي از ابتداي خلقت (هم در عالم بشريت و هم خود نفس) نيست ؟ پس چرا يك شخص در اوان زندگي حقيقتي رو كه به فطرت الهي دروني و ذاتيش نزديكتره رو راحت تر مي پذيره و درميان سالي به سختي ؟
تازه از كجا معلوم كه عده اي سود جو با سوء استفاده از اين فطرت ، شروع به فريبكاري نكنن و بخوان بر روي اعمال خودشون مهر الهي بزنن و يا به اهداف كثيف خودشون نايل بشن . ما نمونه هاي بسيار و شايد مي شه گفت بي شماري از موردي كه عرض كردم داشتيم و در آينده نيز خواهيم داشت . به نيزه كشيده صفحات قرآن در برابر قرآن ناطق نمونه ي آشكاريه كه هر كسي هم با اين حرف من مخالفه نمي تونه انكارش كنه . يه نگاهي به دور و برت بنداز ببين روزانه هزاران نفر به اسم الله چقدر كلاه برداي و خلاف نيست كه مي كنن و اگه دهنت رو باز كني مي زنن تو دهنت كه تو محكومي !
بذار يه مثال جالب بزنم كه چند روز پيش داشتم تو يه كتاب تازه چاپ شده مي خوندم كه مؤلفش از خودش چيزي رو ننوشته بود بلكه اون كتاب گردآوري اسناد و مدارك بود و مخاطب خودش رو قانع مي كرد . توش نوشته شده بود نزديكاي انقلاب وقتي كه به دستور شاه نيم ساعت ، ساعت ها رو جابه جا مي كنن ، فوري از طرف انقلابيون فتوايي صادر ميشه كه شاه داره در كار خدا هم دخالت مي كنه و اون كافره ! من كاري به هيچ طرف ندارم و از روي تعصب بي جا چيزي رو نمي گم ولي ببين آدم هايي هستن كه به اسم الله و با استفاده از اين فطرف پاك انسان سر مردم كلاه ميذارن و عموم هم به راحتي اونا رو به اهدافشون مي رسونن .
چيزي رو كه دارم مي نويسم حقيقته و يك كلمه هم ازش از حرفاي دل خودم يا نظر خودم نيست :
وقتي كه اين مطلب رو توي ايك كتاب خوندم اول خنديدم و بعد ناراحت شدم . فوري رفتم از پدرم صحتش رو پرسيدم و اون با تمسخر كاملاً تأييد كرد . بعد از ظهر همون روز يكي از بزرگاي محلمون رو ديدم و ازش پرسيدم كه چيزي در رابطه با اين موضوع خاطرش هست يا نه ؟ مي دوني چي جوابم رو داد ؟ گفت : پدرسوخته شاه فكر كرده بود مردم احمقن و خر ميشن و هر كاري كه مي خواد مي تونه بكنه . اون هنوزم كه هنوز بود روي اين حرف مونده بود و مثال بارز حرف مرد يكيه بود . ازش پرسيدم حالا كه يك ساعت ساعت ها رو جلو و عقب مي برن ، حالا تو كار خدا دخالت نمي كنن ؟ گفت : من چه مي دونم . اين آخوندا حواسشون هست كه چي كار مي كنن . مملكت صاحاب داره . بيخود كه نمي گن يه كاري رو بكنين . تازه من هنوزم به ساعت قديم كار مي كنم و كاري به اين كارا ندارم . الآن هم ساعت 3 هست .
در حالي كه ساعت 4 بود !
باور نداري برو خودت از بزرگان بپرس و به حرفاي يكي دوتا هم اعتماد نكن ( حتي اگه تصديق كردن) !
حالا ديدي كه اگه جاهلانه و بدون استفاده از عقل و منطق به فطرت الهي اعتماد كني چطور سرت كلاه ميره ؟
بايد اساس كار رو نظر تو قرار داد ولي نه همش رو بلكه با استفاده از تمام امكانات موجود . به قول استاد نقي پور فر كه به دكتراي الهيات تو قم درس ميده مي گفت : عقل حكم مي كنه هر چيزي كه خوش مزه است و بهت آسيبي نمي رسونه بخور . مثلاً چيني ها ميگن گوشت گربه خوش مزه است و سمي هم نيست كه آدم رو بكشه و از غذاهاي محبوبشونه ولي در عمل مي بيني كه تنها تكيه بر عقل كرن فاجعه ي سارس رو ناشي از خوردن گوشت گربه در چين به بار آورد كه گريبان گير بسياري از كشورهاي جهان شد .
اين دقيقاً صحبت هاي ايشون بود . به نظر من نبايد هيچ چيز رو بطور كامل گذاشت كنار و بايد در تصمم گيري ها از تمام امكانات موجود استفاده كرد و تمام جوانب رو در نظر گرفت . اين صرفاً نظر منه . كه خودتم بهش اشاره كردي .