پرسشکده |
بسم الله القدوس بحث از اینکه چگونه میتوان هم اهداف عالیه انقلاب اسلامی را محقق کرد و هم از آفاتی که گریبانگیر دیگر انقلاب های جهان معاصر شده است مصون بود همیشه موضوع تفکر و تحقیق و میدان نظریه پردازی بسیاری از اندیشمندان پس از انقلاب بوده است ، که هر یک از دریچه و نظرگاه خویش بدان نگریسته و راه حلی ارائه کرده است . اینکه دیگران در این باب چه گفته اند موضوع یادداشت ما نیست و اطلاع از آن هم چندان مشکل نیست چه در رادیو و تلویزیون و رسانه های دیگر و اگر از اهالی دانشگاه و حوزه باشید در این محیط ها بسیار در این باب سخن گفته شده است . موضوع سخن ما نظر شهید آوینی در این زمینه است که بخشی از آن در مقاله ی "گرداب شیطان" در کتاب "آغازی بر یک پایان" طرح شده است . [ شنبه 87/9/23 ] [ 7:52 صبح ] [ دازاین ]
بسم الله قاصم الجبارین ... و اگر کسی خبر باز کردن خلخال از پای زن یهودی در بلاد مسلمین را بشنود و از قصه بمیرد ...
والسلام علی من التبع الهدی
[ چهارشنبه 87/9/13 ] [ 2:59 صبح ] [ دازاین ]
بسم الله الرقیب این هفته در سیر بررسی آثار سید شهیدان اهل قلم نگاهی به مقاله "آغازی بر یک پایان" از کتابی با همین می اندازیم . در این مقاله شاهد بخشی از رئوس اندیشه های شهید سید مرتضی آوینی هستیم : 1. نفوذ و سیطره تمدن تکنولوژیک غرب بر تمام شئون و زوایای حیات انسان بر روی زمین که بشر جدید به دلیل مقهور و مجذوب شدن در برابر ظوهر و روح شیطانی تمدن جدید تصور دیگری از حیات جز آنچه هست را ندارد . و خانواده و نظام آموزشی نیز که دو رکن مهم و اساسی تعلیم و تربیت و در حقیقت انتقال دهنده ی نوع و روش زندگی و هنجارها و آداب و رسوم و از همه مهم تر نحوه و شکل تفکر میباشند نیز جز مشهورات زمانه چیز دیگری را به فرد فرا نمیدهند فلذا انسان از کودکی تا هنگام مرگ در بهترین حالت تنها به آنچه هست آگاهی نسبی میابد و نه به آنچه می تواند یا باید باشد . 2. ابزار ها و متدولوژی غربی در خود واجد روح اومانیستی غربی میباشند و همه ی آنها به مثابه ی یک ید واحده جهان را آنطور که میخواهند به انسان مینمایانند و در حقیقت انسان را به سمت مبدا خویش و تفکری که از آن سر بر آورده اند رهنمون میسازند . بشر مدرن به دلیل اینکه ناگزیر از استفاده از ابزارها و نظامات تمدن حاکم است جبرا همانگونه میبیند و تفکر میکند که اقتضای ابزار است فلذا بشر در حقیقت به هیچ وجه آزاد نیست زیرا آزادی در اراده ی آزادی است که انسان امروز فاقد آن است و از همیشه در بند تر هرچند که خود میپندارد که در آزادترین عصر حیات بشر میزید . و همین جهل در حقیقت بزرگ ترین ضعف بشر است که بدان تحمیل شده است و از این حیث بشر مدرن مستضعف است و فاقد توانایی برطرف کردن استضعاف خویش با همین ابزارها و روش ها و با همین طرز تلقی از عالم و آدم و رهایی او در جایی دیگر و با روشهایی متفاوت است . 3. تمدن ها در معنای عام و تمدن غرب در معنای خاص یک کل تجزیه ناپذیر و غیر قابل انفکاک هستند که تمام اجزای آنها از طریق ریسمانی به هم متصل میباشد و بهره گیری از بخشی از آنها خواه نا خواه بقیه ی جنبه ها و زوایا را نیز بدنبال دارد که این ریسمان در حقیقت تفکر حاکم بر آن تمدن میباشد . به همین دلیل است که تمام انقلاب های ایدئولوژیک عصر حاضر در نهایت در نظام سرمایه داری غرب مستحیل شده و گاه حتی به ضد آنچه می گفتند تبدیل گشته اند چرا که انقلابیون به خیال اینکه میتوان ابزار و تکنولوژی غرب را گرفت و فرهنگ آن را اخذ نکرد به انتقال صنعت غربی پرداخته اند و دل به مدل های توسعه ی غربی سپرده اند تا هم فرهنگ اصیل خویش را حفظ کنند و هم به آرمانهای انقلابی خویش وفادار بمانند و هم کشوری توسعه یافته و صنعتی باشند غافل از اینکه این توهمی بیش نیست و امری اصلا ناممکن . 4. علت اینکه انتقال ابزار و تکنولوژی غرب موجب انتقال فرهنگ آن میشود این است که ابزار در تمدن غرب در حقیقت صورت عینیت یافته ی فرهنگ آن است و به بیان دیگر فرهنگ غربی چیزی جز ابزار آن نیست و این دو دو روی یک سکه اند و این خود اتفاقی شگرف است . 5. جهان امروز ما جهان تناقضات و وارونگی هاست که این تناقض در بعض زمینه ها عیان و در برخی از آنها پنهان و مستور است . از جمله ی این تناقضات این است که بشر مدرن در عین اینکه در بند و اسیر دست پنهان نظام تکنیکی است و از نظرگاهی دیگر اسیر نفس اماره ی خویش میباشد خود را آزاد میپندارد و به این آزادی میبالد و وقتی به تاریخ مینگرد خویش را بر قله ی تکامل و انسانیت میبیند حال آنکه از ابتدای تولد تا زمان مرگ اسیر تکنوکراسی است و جاهل به آن . علت جهل بشر به اسارت خویش نظام صنعتی جابرانه ی مدرن است که با دقتی ریاضی وار و مطلق و با شیوه ای انتزاعی بر تمام ابعاد تفکر و فرهنگ غلبه و نظارت دارد. 6. از دیگر صورت های متناقض تمدن جدید دموکراسی است . دموکراسی که رویای روز و شب بسیاری از مردمان جهان توسعه نیافته شده است چیزی جز حکومت توتالیتر سرمایه داری و تبلیغات نیست و بدلیل تفاوت های مصادق دموس (مردم) در عالم واقع تحقق دموکراسی در گرو اراده ی طبقه ی صاحب نفوذی است که اشپنگلر از آنها به نفوس مقتدر یاد میکند که کانون های سرمایه و ثروت در اختیار آنها میباشد و اراده ی ملت و شعار حکومت مردم بر مردم در حقیقت تنها میدانی برای اعمال قدرت و یکه تازی در قلمرو نفس اماره ایشان است و به همین علت دموکراسی حتی در بهترین حالات آن هیچ گاه تحقق نیافته و نخواهد یافت . (نظرات اسوالد اشپنگلر در کتاب فلسفه ی سیاست و بسیاری از فلاسفه ی پست مدرن غرب موید نظرات شهید آوینی میباشد . ) 7. بدلیل اینکه ذات و بستر ظهور تمدن تکنولوژیک مدرن فاسد و منحط است و توانایی هیچگونه سازگاری با روح خدامداری و غیب اندیشی دینی را ندارد رفرم و اصلاح که در حقیقت تغییر ظواهر و بر طرف کردن ایرادات در اعراض و باقی گذاشتن ذات و بنمایه به شکل خویش است فایده ای نداشته و ره به جایی نمیبرد و آنچه موجب تغییر وضع موجود و رسیدن به شکل متفاوتی از حیات برای بشر بر روی خاک میشود انقلاب ابتدا در ساحت روح و تفکر و درون و سپس در عالم خارج است . این انقلاب تنها با تغییر نسبت بشر با عالم و آدم ممکن میگردد و واجد عهدی نو با خداوند و هستی است . 8. بدلیل عمق و گستره ی بی نظیر تمدن جدید که تمام شئون و زوایای حیات بشر را در برگرفته و بر همه ی نقاط کره زمین سلطه ی خویش را برپا کرده است و اولین تمدنیست که صورتی جهانی به خود گرفته است – که این نیز خود بدلیل روح سلطه جو و امپریالیست آن میباشد – انقلابی نیز که برای تغییر این وضع لازم است انقلابی جهانی و عمیق در لایه های زیرین تفکر بشری است که منجر به تغییر نگاه و رویکرد بشر از نفس مداری و اومانیسم به خدامداری است . 9. و اما آنچه شهید آوینی به عنوان راه حل ما برای برون رفت از این وضعیت بیان میکند در ساحت عمل نه نفی و عدم استفاده ی کامل از ابزار غربی که ما ناگزیر از استفاده از آن هستیم بلکه تغییر نسبت خویش با تکنولوژی و خرق حجاب تکنیک و بعبارت دیگر تسخیر روح و جوهر ابزار است و در مرحله ای دیگر دست به گزینش زدن و عدم بهره برداری کورکورانه از این ابزار . هرچند که این تسخیر و گزینش بسیار سخت و مشکل باشد که هست . 10. شهید آوینی انقلاب اسلامی ایران به رهبری حضرت روح الله را بعثت تاریخی بشر در وجود ایشان میداند و وقوع آن را بهترین نشانه برای نزدیک شدن به انقلاب جهانی فردا میپندارد . 11. و در پایان : «حقیقت دین را باید نه در عوالم انتزاعی که وجود انسان هایی جست که به خلیفه اللهی مبعوث شده اند . فصل الخطاب با انسان کامل است و لاغیر .» [ چهارشنبه 87/9/6 ] [ 12:27 صبح ] [ دازاین ]
بسم الله المبدی در ادامه یادداشت های مربوط به سیر مطالعه و بررسی آثار شهید سید مرتضی آوینی ، این هفته خلاصه ی مطالب جلسه اول پیرامون مقاله ی "امام(ره) و حیات باطنی انسان" در کتاب "آغازی بر یک پایان" را در ادامه خواهید دید . امید است مقبول افتد . 1. نکته اول در این مقاله تعبیر شهید آوینی از تاریخ تمدن است در معنای مصطلح آن که خود گویای نوع نگاه ایشان نسبت به این مقوله است ؛ آنجا که مینویسد : » تاریخ تمدن آن سان که .... » نکات قابل توجه در این تعبیر اولا تفاوت مفهوم غلبه و مفهوم تسخیر است . در قرآن خداوند می فرماید که ما زمین و آسمان و آنچه در آن است را مسخر انسان گردانیدیم . در مفهوم غلبه نوعی شکست و چیرگی غالب بر مغلوب است که اجازه ی هرگونه بهره برداری درست و نادرست را به او میدهد در حالی که در قرآن کریم عالم توسط «خداوند» مسخر انسان گشته است و انسان بر اساس معارف اسلامی باید در عین استفاده و بهره برداری در حد نیاز (که بیش از آن و برای لذت حرام است) از طبیعت مراقبت و محافظت نماید . تفاوت دیگر آنست که بشر غیب اندیش عالم را هوشمند و مخلوق خدا میداند و زمانیکه به طبیعت نظر میافکند همه را تسبیح گوی ذات حق میبیند و برگ درختان سبز در نظر او معرفت کردگار است در حالی که همین طبیعت در نگاه بشر مدرن و منفعت اندیش و سودانگار منبعی برای تمتع هر چه بیشتر (...تمتع مسرفانه) است و نه تنها نیازی به مراقبه نمیبیند بلکه میپندارد اگر او هرچه زودتر و بیشتر از این منابع استفاده نکند دیگران گوی سبقت را از او خواهند ربود فلذا در بهره برداری هرچه تمام تر هیچگونه درنگی به خود راه نمیدهد . 2. نکته بعدی که باید بدان توجه نمود تعبیرروح عصیانگر است که در حقیقت بیان دیگری از طغیان و شورش بشر مدرن خودبنیاد است در برابر خداوند و یا همان انسان محوری در مفهوم مدرن آن (اومانیسم) که سید شهید آن را دمیده شده در کالبد انسان میداند و همین نشان میدهد که عامل خارجی این تحفه ی منحوس را به جان بشر مدرن دمیده است و این عامل کسی جز ابلیس نیست که خود اولین عصیانگر تاریخ است در برابر حق و حقیقت و قسم خورده است تا بنی آدم را نیز با خود همسو نماید . تفصیل و شرح بیشتر این معنا در خلال دیگر مقالات شهید آوینی و اساتید دیگر روشن خواهد شد . انشاالله 3. نکته ی بسیار حائز اهمیت که آوینی نیز بر آن تاکید دارد پندار غلط بشر مدرن است که تمام انسانها در طول تاریخ همانند او میزیسته اند و به تعبیر خود شهید آوینی غایتی جز این(تمتع مسرفانه) نداشته اند ، حال آنکه به هیچوجه اینگونه نبوده است و این خیال و وهم انسان عصیانگر مدرن است . 4. در پاراگراف بعد آوینی از تاریخ دیگری نام میبرد و آن را تاریخ حیات باطنی انسان مینامد که در حقیقت بیان کننده ی سیر و روند حرکت روح بشر از هبوط آدم(ع) است تا پایان تاریخ که معیار و ملاک تقسیم بندی آن نه ابزار بشر آنگونه که غربیان می پندارند بلکه بعثت انبیاست که نقاط ثقل تاریخ را تشکیل میدهد . این مفهوم یکی از ارکان نظریه ی فلسفه ی تاریخی است که شهید آوینی بدان معتقد است . 5. در بند بعد آوینی از علت غفلت بشر مدرن نام می برد که همانا انکار روح و جوهر باطنی او میباشد و به همین دلیل است که او تاریخ را نیز تنها سیر تکامل تاریخی ابزار میداند . در واقع از زمانی که بشر منکر معرفت های مابعد الطبیعی و امکان دست یافتن به حقیقت های غیر تجربی شد دیگر توانایی شناخت آنچه عقل ناقص او می توانست بشناسد را از دست داد و منکر وجود آنها شد که از آن جمله حیات باطنی اش و به بیان دیگر روح الهی اش بود . 6. از تاثیرات این نوع نگاه (مادی) آنست که انسان بزرگان تاریخ را نیز کسانی پنداشت که هرچه بیشتر راه او را برای تمتع از طبیعت هموار کرده بودند(انشتین ،برادران رایت ،نوبل ،نیوتن و ....) و به همین دلیل بود که مردان خدا و از آنجمله انبیا به دست فراموشی سپرده شدند و حتی زمانی که به آنها پرداخته میشود تنها منظور تاثیرات مادی ظهور آنها بر جوامع است که هرچند اندک نیست اما ظاهر است و سطح و بی شک بشر تا زمانی که این گونه با رسولان حق برخورد میکند خود را از پی بردن به حقیقت محروم میسازد . 7. در بند بعد آوینی تمام آنچه را بشر مدرن تاریخ تمدن مینامند و بدان بدلیل اینکه از دلایل کلیدی غرب برای ادعای پیشرفت و توسعه و تکامل است می بالد زیر سوال میبرد و وهمی و غیر واقعی میخواند و آن را در بهترین حالت ظاهر و پوسته ی حقیقتی به نام حیات باطنی انسان میداند . 8. آوینی در ادامه نوع نگاه بشر را به عالم و آدم مورد انتقاد قرار میدهد که حتی زمانیکه که به مکه که قلب عالم است نظر می افکند تنها از آن زاویه است که قبیله ای در آنجا یکجا نشینی را آغاز کرده است و ... 9. در پایان شهید آوینی بشر را متوجه این معنا میکند که تا زمانیکه از دایره ی مادی گری و خودبنیادی بیرون نیاید و با حضرت حق آشتی ننماید نمی تواند که قدر انسان های چون انبیا و ائمه و مردانی که احیا گران حیات باطنی بشر بوده اند چون امام خمینی (ره) را بشناسد و شان و جایگاه خویش در عالم و جایگاه آنان را در نسبت با خویش بفهمد . والسلام علی من التبع الهدی [ جمعه 87/9/1 ] [ 10:11 عصر ] [ دازاین ]
|
|
[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : night skin ] |