پرسشکده |
[ سه شنبه 88/10/29 ] [ 2:8 صبح ] [ دازاین ]
بسم الله سلام ... اگر اهل لینک و خبر و سایت های اشتراک لینک بوده باشید قطعا اسم سایت بالاترین به گوشتون خورده . در رابطه با محتوی بالاترین و رویکردشون قصد ندارم حرفی بزنم همین قدر بگم که کار به جایی رسیده بعضی از کاربران همین سایت به انتشار لینک های بی اساس و توهین آمیز در اون اعتراض کردن این رو اضافه کنید به دیکتاتوری حاکم بر سایت بالاترین که تا حالا دامن چند نفر از رفقای من رو هم تا حالا گرفته و همچنین کاهش آمار سایت به استناد لینکهای اضافه شده و امتیازها مخصوصا بعد از حوادث اخیر . همه ی اینا رو گفتم تا بگم اخیرا یه سری آدم خوشفکر اقدام به تاسیس یه وب سایت کردن برای اشتراک گذاری لینک منتهی اینبار با رویکردی انقلابی و در چارچوب قوانین جمهوری اسلامی ! اینجا و با نام آگاه ترین ! و چه نام با مسمایی که بالاترین ها همیشه آگاه ترین ها نیستن !؟ اولا تبریک ! دوما برید عضو بشید و بقیه رو هم دعوت کنید ! این از این ! و اما وقتی بنا به یه احساس شخصی ( که نمیدونم و فکر نمیکنم مبنای مشخص دینی داشته باشه ! عرض کردم شخصی ) راجع به حوادث اخیر از خدا سوال کردم ؟ جواب جالبی فرمودن که حیفم اومد شما هم نخونیدش البته بازم میگم این یه سوال و جواب شخصی بود که با اجازه ی خودش دارم عمومیش می کنم ! تفسیر و تعبیرش با خودتون :
این متن عربی :
و لقد ارسلنا الى ثمود اخاهم صالحا ان اعبدوا الله فاذا هم فریقان یختصمون (45) قال یا قوم لم تستعجلون بالسیئة قبل الحسنة لولا تستغفرون الله لعلکم ترحمون (46) قالوا اطیرنا بک و بمن معک قال طائرکم عند الله بل انتم قوم تفتنون (47) و کان فی المدینة تسعة رهط یفسدون فی الارض و لا یصلحون (48) قالوا تقاسموا بالله لنبیتنه و اهله ثم لنقولن لولیه ما شهدنا مهلک اهله و انا لصادقون (49) و مکروا مکرا و مکرنا مکرا و هم لا یشعرون (50) فانظرکیف کان عاقبة مکرهم انا دمرناهم و قومهم اجمعین (51) فتلک بیوتهم خاویة بما ظلموا ان فی ذلک لآیة لقوم یعلمون (52) و انجینا الذین آمنوا و کانوا یتقون (53)
و این هم ترجمه :
ما به سوى «ثمود»، برادرشان «صالح» را فرستادیم که: خداى یگانهرا بپرستید! اما آنان به دو گروه تقسیم شدند که به مخاصمه پرداختند. (45) (صالح) گفت: «اى قوم من! چرا براى بدى قبل از نیکى عجله مىکنید (و عذاب الهى را مىطلبید نه رحمت او را)؟! چرا از خداوند تقاضاى آمرزش نمىکنید تا شاید مشمول رحمت (او) شوید؟!» (46) آنها گفتند: «ما تو را و کسانى که با تو هستند به فال بد گرفتیم!» (صالح) گفت: «فال (نیک و) بد شما نزد خداست (و همه مقدرات به قدرت او تعیین مىگردد); بلکه شما گروهى هستید فریبخورده! (47) و در آن شهر، نه گروهک بودند که در زمین فساد مىکردند و اصلاح نمىکردند. (48) آنها گفتند: «بیایید قسم یاد کنید به خدا که بر او ( صالح) و خانواده اش شبیخون مى زنیم (و آنها را به قتل مىرسانیم;) سپس به ولى دم او مىگوییم: ما هرگز از هلاکت خانواده او خبر نداشتیم و در این گفتار خود صادق هستیم!» (49) آنها نقشه مهمى کشیدند، و ما هم نقشه مهمى; در حالى که آنها درک نمىکردند! (50) بنگر عاقبت توطئه آنها چه شد، که ما آنها و قومشان همگى را نابود کردیم; (51) این خانههاى آنهاست که بخاطر ظلم و ستمشان خالى مانده; و در این نشانه روشنى است براى کسانى که آگاهند! (52) و کسانى را که ایمان آورده و تقوا پیشه کرده بودند نجات دادیم! (53) یاعلی... [ دوشنبه 88/10/28 ] [ 2:19 صبح ] [ دازاین ]
بسم الله
سلام
عادت ندارم مطالب دیگران را خصوصا اگر جای دیگری منتشر شده باشد در این وبلاگ بگذارم . منتهی این یکی عجیب حرف دلمان است ! عجیب ...!
:
چهارشنبه اتوبوسی که ما را آورد راهپیمایی، همان اتوبوسی بود که پدرم را برد جبهه. پلاک اتوبوس ایران 11 نبود. از آن قدیمیها بود، نه از این لیزریها. پلاک اتوبوس «BB-C068028H» بود و پلاک پدرم در جبهه AK-S022-91H»». من با همین اتوبوس رفتم راهی سرزمین نور شدم و بوسه زدم بر خاک کرخه نور. امسال عید باز هم با همین اتوبوس میخواهم بروم جنوب. من هنوز هم سوار هوندا 125 پدرم میشوم. پدرم روی همین موتور، موتور ضدانقلاب را در همین خیابانهای تهران پایین آورد. 200 کلاهک هستهای اسرائیل، حریف هوندا 125 پدر من نشدهاند!. پدر من روی همین موتور به شهادت رسید ولی اجازه نداد که آبادان «عبادان» شود و خرمشهر «المحمره»؛ زیر لاستیک هوندا 125 پدر من هنوز هم دارد استخوانهای آمریکا خرد میشود. امروز هم فتنهگران، از صدای هوندا 125 «بابااکبر» بیشتر از هیبت ماشینهای ضدشورش نیروی انتظامی میترسند. چهارشنبه اتوبوسی که ما را آورد راهپیمایی ضدگلوله نبود. لاستیکش عاج نداشت. تاج و تخت نداشت. شیشههایش دودی نبود. دندهاش خوب جا نمیرفت. فرمانش هیدرولیک نبود. سقفش یکی- دو تا سوراخ داشت. مثل BMW نبود که سقف متحرک داشته باشد. رانندهاش کت و شلواری نبود. پیراهن مشکیاش وصله داشت. کاپشنش را از «تاناکورا» خریده بود که قبلا «ادواردو آنیلی» آن را پوشیده بود. برلوسکنی کت شلوار میپوشد. آنجلا مارکل کت دامن، سارکوزی یک وقتهایی لخت میگردد و من به کوری چشم France24 اعتراف میکنم و افتخار میکنم که حکومت به ما ساندیس داد و من چون روزه بودم، «نی» اش را نگه داشتم تا در روضه علیاصغر در آن بدمم: "بشنو از نی". من نیام را درون ساندیس فرو نکردم. فرو کردم در چشم رئیسجمهور آمریکا و انتقام حرمله را گرفتم. ساندیس من آب سیب بود، دادم به رباب تا طفل 6 ماههاش را سیراب کند. به کوری چشم ضدانقلاب رئیسجمهور آمریکا با ما نیست. او با ما نیست. با سران فتنه است. با آن بیسواد که مردم گفتند "عامل دست موساد". خانم کلینتون! من حتی اگر به عشق خوردن فلافل، بروم «حاج منصور» شرف دارد که به عشق بی.بی.سی سر از لندن درآورم. ساندیس جمهوری اسلامی شراباً طهوراست. آب زمزم است. آب زمزم ما، ساندیسهای جمهوری اسلامیاند نه چشمهای که اختیارش دست سعودیهای شیعهکش است. * حسین قدیانی فرزند شهید [ یکشنبه 88/10/20 ] [ 1:31 صبح ] [ دازاین ]
|
|
[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : night skin ] |