پرسشکده |
بسم الله سلام آنچه در قسمت نظرات یادداشت قبلی (عصمت ولی فقیه) اتفاق افتاد باعث شد فکر کنم بهتره یه توضیح کوتاهی راجع به ادعام بدم : 1. در معنای عصمت دقت کنید ! 2. در شرایط ولی فقیه دقت بفرمائید ! 3. این مدعا مبتنی بر چارچوب های فقهی است اولاً و بعد حدیث و کلام . 4. خواهش میکنم ، خواهش میکنم و بازهم خواهش میکنم سیاسی به مسئله نگاه نفرمائید و اگر اینقدر توانایی ندارید خواهشاً از گذاشتن نظرات سطحی خودداری کنید و توی دلتون به حقیر فحش بدید اما اگر دلیل منطقی و علمی دارید مطمئناً من بسیار مشتاق هستم . متشکرم [ چهارشنبه 90/9/23 ] [ 11:9 عصر ] [ دازاین ]
بسم الله الرحمن الرحیم فَأَمَّا مَن أَعْطَى وَاتَّقَى (5) وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَى (6) فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَى (7) امام صادق (علیه السلام ) در تفسیر آیات 5 ، 6 و 7 سوره لیل فرمودند : هر کس از ولایت طاغوت ها دوری گزیند و با پذیرش ولایت ، نیکی را تصدیق کند خدا انجام کارهای نیک را برای او آسان می کند ، به نحوی که هیچ چیزی از خیر را نمی خواهد مگر آنکه خدا دستیابی به آن نیکی را برای او آسان می کند . مستدرک الوسائل ، ج 7 ، صفحه 280 ... پ .ن : یک مرتبه نیت کردیم بنویسیم نبشته ای را در اثبات عصمت ولی فقیه که بخت یاور نشد و فرصت رفیق نگشت . هرچند این وجه از ولایت فقیه بسیار مهجور و بسیار نامانوس می نماید اما به زعم حقیر بسیار روشن است . هر چند مشغولیت های فراوان این روزها از دانشگاه و کار و زندگی و ... اجازه برای قلمی کردن آنچه به اجمال طرح شد نمی دهد اما سعی خواهم نمود تا بلکه به مرور با جمع و تدوین تمام مدارک و مستندات رساله ای مبسوط در این باب بنگارم شاید فتح بابی باشد برای نگاهی نو و صد البته بسیار بسیار متفاوت به جایگاه ولی فقیه که نائب امام زمان ( علیه السلام ) است و در همین یک کلمه سخن هاست اگر بدانید . والسلام [ جمعه 90/9/18 ] [ 1:17 صبح ] [ دازاین ]
... و مگر نه آنکه از پسر آدم عهدی ازلی ستانده اند که حسین را از سر خویش بیشتر دوست داشته باشد و مگر نه آنکه گردن ها را باریک آفریده اند تا در مقتل کربلای عشق آسان تر بریده شود ... سید مرتضی آوینی صلی الله علی الباکین علی الحسین [ یکشنبه 90/8/15 ] [ 6:53 عصر ] [ دازاین ]
بسم الله سلام وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُم مِّنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُم مَّوَدَّةً
****** به هجری شمسی نه ! ولی به هجری قمری امروز سالگشت عقد من و بانوست ... یک سال که نه ولی میشود گفت یک دهه کم و بیش بزرگ تر شدیم و شاید سّر حفظ نیمی از دین با ازدواج یکی همین باشد که بعد از متاهل شدن روز به روز و سال به سال اهل تر میشوید و دین مگر چیزی غیر از اهلیت همجواری حضرت دوست است ... و یک سال پیش در همچین روزی آیتی از آیاتی دوست از خودمان ( من انفسکم ) برای آرامشمان ( لتسکنوا ) دستش را گذاشت در دستمان تا بلکم این بار مثنی و نه فردی برای خدا قیام کنیم ... انشاالله ... یاعلی مددی
[ شنبه 90/8/7 ] [ 12:32 صبح ] [ دازاین ]
با فروپاشی رژیم سلطنت پهلوی و استقرار نظام سیاسیِ برآمده از تفکر انقلاب اسلامی یعنی ولایت فقیه (و نمود ساختاری آن در شرایط فعلی یعنی جمهوری اسلامی) سودای اسلامی سازی تمام عرصه های حیات اجتماعی ، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی مردمان به دغدغه ای طراز اول، برای بخش عمده ای از جریان نخبگانی انقلاب تبدیل شد.
************* این یادداشت در سایت خبری تحلیلی 598 این یادداشت در سایت خبری تحلیلی هم اندیشی [ چهارشنبه 90/8/4 ] [ 11:29 عصر ] [ دازاین ]
با فروپاشی جهانی که بر ایدئولوژیهای سیاسی بنا شده است، فطرت دینی ظهور خواهد کرد و فردای جهان را مردان و زنانی خواهند ساخت که برای ایمان خویش میجنگند... عصر تمدن غرب و سیطره روح سرمایه داری بر بشر به پایان رسیده و عالم در محاصره حقیقت است ... سید مرتضی آوینی [ جمعه 90/7/29 ] [ 2:0 صبح ] [ دازاین ]
بسم الله سلام آقا ما دوساله مان شده است ، هیچ بنی بشری نمی گوید آهوتان به چند ؟! این همه در این دوسال به تعالی فرهنگ و سیاست مملکت منفعت تزریق نمودیم کم است ! دیگر چه میخواهید از این جان خسته ؟ هان ؟ تبریک بگویید دیگر مردیم از بس کسی اینجا نظر نگذاشت میخوانید اقلا اجرتش را هم بدهید ، صلواتی ، قربانی ، نظری چیزی ! دهه ! [ چهارشنبه 90/7/27 ] [ 12:23 عصر ] [ دازاین ]
نصیحت الطلاب دانشگاه نیز همانند سایر محیط های اجتماعی پر است از بیماری های ریز و درشتی که برخی به چشم می آیند و ما را به فکر درمان می اندازند و برخی دیگر نه تنها دیده نمی شوند بلکه در بسیاری موارد حسن این محیط محسوب می شوند . و حقیر اینبار در پی بیان یکی از همین مرض های دانشگاهی است ؛ بیماری که تعبیر دانشگاه زدگی شاید عنوان مناسبی برای آن باشد ! منظورم از دانشگاه زدگی یک حالت روانی – اخلاقی است که بعد از ورود افراد به دانشگاه و در برخورد با عناوین استاد و دانشجو و دکتر و متخصص و ... ایجاد می شود . حالتی که هرچند ریشه در ساختارهای معیوب نظام آموزشی ما دارد و از همان سالهای دبستان به جان کودکان تزریق می شوند اما اوج این تفرعن پوچ و بی مایه در دانشگاه و البته در سطوح بالاتر آن اتفاق می افتد . احتمالاً تلقی شما بعد از خواندن این دو پراگراف از مصادیق این وضعیت همان همکلاسی های ردیفِ اول نشین ِ همیشه حاضر و آماده ی ِ محبوب اساتید باشد که هرچند تلقی نادرستی نیست و این بندگان خدا بیش از سایرین گرفتار اتمسفر بیمار دانشگاه شده اند اما همه ی ماجرا همین نیست ! زندگی دانشجویی عموماً و زندگی این قشر درس خوان ِ مثبت علی الخصوص گویا تلازمی ذاتی یافته است با کناره گیری از تمام تحولات سیاسی ، اجتماعی ، فرهنگی ، اقتصادی و حتی به شکل ناباورانه ای علمیِ محیط پیرامونشان ! این متخصص نماهای به واقع بیمار غافل از آنکه اساساً علم در معنای حقیقی خویش می بایست ناظر به نیازهای جامعه سامان پذیرد ( این عبارت متضمن بحث های عمیق فلسفه علم است و با تلقی های موجود هرچند نه در ظاهر در باطن بسیار متفاوت ) در گوشه خوابگاهها ( و بعد از آن در اتاق های اعضای هیئت علمی ! ) به بلع تئوری های پیش ساخته مغرب زمین مشغولند بی آنکه حتی توان هضم آنچه می بلعند در آنها موجود باشد ! مَثل جامعه علمی ما مثل انبانی ست که هر لحظه بزرگ تر و بزرگ تر می شود اما در این سیکل افزایش فارع التحصیلان و کتب و مجلات به اصطلاح علمی هیچگاه کسی در پی یافتن پاسخی برای این سوال بر نیامده است که این همه برای چه ؟! و این سوال اگرچه بسیار ساده انگارانه و شاید ابلهانه می نماید در صورت تامل در آن ، پرده از بسیاری ناکامی های چند دهه اخیر مملکت ما و جهان به اصطلاح سوم بر میدارد ! جهان سومی که تشنه ی دست آوردهای تکنولوژیک تمدن غرب بوده، به سیر تولید آن حتی توجهی ندارد و در بهترین صورت کارخانه مونتاژ صنایعی می شود که با خاک فرهنگی و اجتماعی و اقتصادیش کوچکترین نسبتی ندارد ! دانشگاه اگرچه در وهله اول محلی برای کسب و تولید علم است اما نکته مغفول مانده اینجاست که این کسب و تولید می بایست ناظر به جامعی باشد که دانشگاه در پی رفع نیازهای اوست . پس انتظار بیجایی نیست که از دانشجویان و اساتید بخواهیم نه تنها بیش از پیش به فلسفه و مبادی و مبانی علومی بیندیشند که می آموزند و می آموزانند بلکه فعالانه در تحولات اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و... جامعه شان مشارکت کنند تا در مقام عضوی از جامعه به تئوری پردازی دست بزنند و نه به عنوان وصله ای جدا افتاده که در عوالم ذهنی خویش برای هیچ سخن می گوید !
[ شنبه 90/7/23 ] [ 4:32 عصر ] [ دازاین ]
خشت اول (این یادداشت برای شماره 19 هفته نامه سوزنبان ویژه دانشجویان جدید الورود نگاشته شده است .)
البته نصیحت الطلابِ ( همان دانشجو که به اقتضاءِ ترکیب اینچنین برگردان شده) حقیر از سنخ دیگران به گمانم نیست ، و مجموعه ی پاسخ ها و راه حل های یکی شبیه خودتان است به سوال هایی که یا فی الحال مسئله شماست و یا بعداً تبدیل به معضلی در گوشه کنار دغدغه هایتان می شود . به احتمال قریب به یقین اولین مسئله ای که بعد گذاشتن پای مبارکتان به دانشگاه قم و یا هنگام مطالعه دفترچه ی انتخاب رشته جلب توجه می کند و دائم نیز سیبل انتقادات ریز و درشت سال بالایی ها واقع می شود تفکیک جنسیتی در این مرکز آموزشی است .بله تفکیک و ما ادراک ما التفکیک ! البته نکته مهم تر آن است که اولاًٌ هیچگاه در برخورد با این موضوع، موضع علمی ، فقهی و آموزشی درستی اتخاذ نشده است ( و یا اگر شده حقیر مشاهده نکردم ) و همیشه در گفتگوهایمان به تبع موضعی سیاسی و یا دفاع از این و آن شخص و یا تخریب فلان و بهمان مسئول به تحلیل ! مسئله پرداخته ایم و ثانیاً اینکه این مقایسه میان دانشگاه قم و سایر مراکز آموزشی از تفکیک آغاز شده و به مقایسه های علمی ، سیاسی ، فرهنگی بی ربطی ختم می شود که همیشه دانشگاه قم مغلوب این قیاس های بی مورد است . و اما به نظر می رسد اگر از راه درست که همان بررسی علمی مسئله است وارد شویم و مراقب باشیم که از سر عقده گشایی با چوب تفکیک ،فرهنگ و سیاست و علم را در دانشگاه منکوب نکنیم - که البته مطمئناً از این کلام حقیر تائید آنچه در عرصه های فرهنگی علمی سیاسی در دانشگاه می گذرد برداشت نمی کنید – سره از ناسره تفکیک جنسیتی جدا شده هم پر قبای علممان خدشه برنمی دارد و هم آخرتمان را به اندک زمانی هم کلاسی بودن با جنس مخالف نمی فروشیم . واقعیت تلخ و در عین حال کمی آرامش دهنده آن است که این دانشگاه با هیچکدام از دانشگاههای ایران تفاوتی ندارد و جز در برخی موارد نادر هر آنچه پشت دیوار های طویل دانشگاه ما میگذرد همان است که پشت دیوار های طویل سایر دانشگاه ها گذشته است و می گذرد و البته این بیش از آنکه حاصل تحقیقِ منظم نگارنده باشد محصول اولاً مشاهده چند دانشگاهِ مادر ( و شاید پدر ) ایران و ثانیاً بحث هایی نظریست که جای طرح آن شاید مجالی دیگر باشد . و یک نکته روانشناختی آنکه حقیقت تفاوت و عدم تفاوت این و آن دانشگاه با هم چیزیست و تصور من و شما از بودن و نبودن آن تفاوت چیز دیگری ! و شاید این نتیجه را از همان گزاره ی معروفی گرفته ام که احساس امنیت ( و فقر و ... ) از خود امنیت مهم تر است و (صد البته بیش از آن یکی موضوع بررسی های و پژوهش های علمی )پس بدانید و بدانیم که چه این دانشگاه از نقطه نظر فرهنگی ، سیاسی و علمی و حتی از دریچه توابع موضوعی مسئله تفکیک متفاوت و در مقامی متنزل تر از سایر دانشگاهها (خصوصاً دانشگاههای مرکز) باشد و چه نباشد زمانی که این انگاره مثل خوره به جان شما بیفتد آن قدر بار منفی تولید می کند که گاه کار به تصمیم هایی می کشد که از بیرون بسی نا عاقلانه می نماید و حقیر چه بسیار شاهد اینگونه تصمیمات بوده ام . [ پنج شنبه 90/6/31 ] [ 10:31 صبح ] [ دازاین ]
بسم الله " هر انسانی را لیله القدری هست که در آن ناگزیر از انتخاب می شود و حر را نیز شب قدری اینچنین پیش آمد ... عمر بن سعد را نیز ... من و تو را نیز شب قدری اینچنین پیش خواهد آمد . اگر باب یا لیتنی کنت معکم هنوز گشوده است ، چرا آن باب دیگر باز نباشد که : لعن الله امه سمعت بذلک فرضیت به ؟ فتح خون ، سید مرتضی آوینی ، فصل چهارم قافله عشق در سفر تاریخ
و چرا آن باب دیگر باز نباشد ؟ [ دوشنبه 90/6/21 ] [ 11:30 عصر ] [ دازاین ]
|
|
[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : night skin ] |