پرسشکده |
بسم الله الحق متن زیر گفتگوی خبرگزاری رجانیوز با دکتر جباری است . هرچند میتوانستم به جای درج متن کامل آن در قالب یک یادداشت جدید لینک آنرا در باکس بگذارم اما به دلیل عمق و اهمیت مطالب مطروحه از جانب جناب استاد جباری تصمیم بر آن شد که میبینید . حتما بخوانید و حتما با دقت ! منصرف از جنجال های انتخاباتی این متنیست برای انتخابات منتهی فراتر از ژورنال های دم دستی ! : آنچه می خوانید گفتگوی مکتوب رجانیوز با دکتر اکبر جباری، استاد فلسفه و عرفان نظری و شاگرد مرحوم عباس معارف است. وی در این گفتگو مهمترین مشخصه دکتر احمدینژاد را مبارزه با سرمایهداری دانسته و دلایل همسویی روشنفکران و خوانندگان پاپ با مهدی کروبی را بررسی کرده است. به سیاق دیگر مقالات و مصاحبه های این استاد دانشگاه، وی ابتدا با زبانی فلسفی بحث را مقدمه چینی می کند و سپس به صراحت نسبت به جریانها و افراد حاضر در فضای انتخابات، به ارائه نظر میپردازد. به عنوان سؤال اول، مقوله انتخابات را چطور ارزیابی میکنید؟ عرصهی انتخابات، عرصهی ظهور است. ناپیداها و ناگفتههایی که تنها در فضای انتخابات مجالی برای ظهور مییابند. البته این ظهورات همواره اصیل نیست. گاه در کسوت فریب و گاه در خلعت بلاهت میتوان این ناپیداها را دید. آنچه اصالت دارد، این ظهور است. اگر پیش از این، «فریب» و «بلاهت» در قامت تنگ حزبی و سیاسی رخ نمایی میکرد، در عرصهی انتخابات شاهد شعبدهایی میشویم که به دلیل ناهمگونی با فضای پیش از انتخابات غیر قابل فهم و تفسیر مینماید. (مانند حمایت منورالفکران لائیک از یک روحانی و حمایت سرمایه داران و احزاب سیاسی لیبرال از یک چپِ شرمگین) اما این غیرقابل فهم بودن و تفسیر ناپذیری، چیزی نیست مگر ظهور یک تنِ لخت و عریان. و چون دیدن عریانی و لختی کمی نامتعارف مینماید، لذا تفسیر ناپذیر جلوه میکند. هیچ امر دشواری وجود ندارد. هیچ واقعهی مهمی رخ نداده است. همه چیز آنچنان است که هست. تنها لختی و عریانی ما را دچار حیرت کرده است. با این حساب انتخابات اخیر عرصهی ظهور چه چیزهایی است؟ یا مسائلی که پیشتر پوشیده بود و اکنون هویدا شده چیست؟ سه کاندیدا درمقابل رئیس جمهور فعلی که او نیز کاندیدا است، صف آرایی کردهاند. هر 3 کاندیدا، بهرغم وجوه افتراقشان با یکدیگر، در حذف و انهدام رئیس جمهور کنونی متفقالقولند. اینان، احمدینژاد را چون «شبحی» میدانند که باید از دست وی خلاصی یابند. اما بهراستی این شبح کیست؟ پیش از آنکه بخواهیم یک شبح را بشناسیم، باید بدانیم چگونه یک شبح دیده میشود؟ آیا اشباح را میتوان به دید آورد؟ شبح چیزی است که هم هست و هم نیست. هم به دید میآید و هم از دیده پنهان میشود. این رویه و مشی دوگانه اشباح هم ناظران را به سردرگمی وا میدارد و هم غافلان از او را به خواب غفلت میکشاند. رقیبان احمدینژاد او را چون شبح دیدهاند. آنها به دنبال مفرّی هستند تا از سایهی این شبح خارج شوند. پس تمنّای ناظران شبح چیزی جز غفلت نیست. کسانی که شبح دیدهاند، جز «نا-دیدن» و غفلت راهی ندارند. «نا-دیدن» چیزی غیراز «ندیدن» است. «نا-دیدن»، دیدنی با تأخیر است. شبح روزی دیده خواهد شد، باید کاری کرد که این دیدن به تأخیر افتد. باید کاری کرد تا شبح هم اینک دیده نشود. باید با طرح غلط مسأله این «نا-دیدن» را عملی کرد و اینگونه از دست شبح خلاص شد. اما این «نادیدن» صرفاً «نا-دیدن» باقی خواهد ماند. و هرگز توان حذف شبح را نخواهد داشت. شبح همواره برای این ناظران چونان شبح خواهد ماند و «نا-دیدن» مشی رقیبان خواهد بود تا به آرامی در جمع غافلان شبح بخزند. خزیدن به وادی غفلت «نا-دیدن» در انتخابات اخیر، مشی عریانی و آشکارگی رقیبان است. حمایت برخی منورالفکران از حجه الاسلام کروبی، (در عین ناباوری) از یکسو، و تأویل متن بیمعنا و مهمل میرحسین موسوی توسط جریانهای سیاسی لیبرال و سرمایهداران اقتصادی از سوی دیگر، همان آشگارگی و عریانی است که دلالت به آن «نا-دیدن» دارد. «نا-دیدن» شبح در طرح غلط مسأله خود را عیان میکند. مسألهی رقیبان این شبح آنچنان که مینمایند، مسألهی دمکراسی نیست. مسألهی سرمایهداری است. درد پنهان رقیبان و وحشت این شبح زدگان، فروپاشی سرمایهداری در ایران است. اگر این شبح 4 سال دیگر بر سر قدرت باقی بماند، شاید دیگر اثری از سرمایهداری باقی نماند. 16 سال برای تثبیت سرمایهداری در ایران گویا زمان چندان کافی نبود که 4 سال دولت احمدینژاد توانست پایههای توخالی و پوسیدهی آنرا بلرزاند. شاید تنها در چارچوب این پاردایم (و شاید ضد پاردایم) بتوان این مشی مضحک و ریاکارانهی موجود در صفبندی سیاسی اخیر را فهم نمود. حمایت منورالفکران لائیک از یک روحانی، و قرائت بیبنیاد مؤولان سیاسی و اقتصادی سرمایهدار از یک چپ شرمنده، شعبدهای است که نشان از این مضحکه و ریاکاری دارد که دامن 2 گروه سیاستمدار و منورالفکر را همزمان گرفته است. سیاسیّون و منورالفکران 2 گروهی که در این شعبده هست و نیست خود را در «نا-دیدن» این شبح یافتهاند. در این شعبده دیگر مهم نیست که احمدینژاد پیروز اتنخابات خواهد بود یا نه، بل آنچه مهم است شبحی است که حیات بیبنیاد و سست سیاستورزان کهنه کار و منورالفکران همواره عقب مانده را تهدید میکند. احمدینژاد همواره چونان شبحی برای این رقیبان خواهد بود. شبحی که توانست یک شبه خواب خوش سرمایهداری رقیبان را پریشان سازد. رقیبانی که برغم اختلافاتشان، رویای واحدی داشتند. سرمایهداری در ایران با شبح احمدینژاد چه خواهد کرد. آیا جز این «نا-دیدن» راه دیگری دارد؟ از این همه میتوان به عریانیهای دیگری نیز رسید. همسخنی سرمایهداری و منورالفکری نشان میدهد که چگونه این قوم پتیاره در ایران، همواره جاده صافکن سرمایهداری بوده است، چراکه منورالفکری ایرانی، چیزی جز ابزار سرمایه داری نبوده است. حضور جریانهای سیاسی و مرزبندیهای جدید را درون این چارچوب چگونه میتوان تفسیر کرد؟ همانطور که گفتم، انتخابات اخیر مرز بندیهای سیاسی را شفاف کرده است. حقایقی در این مرزبندی جدید آشکار شده است. هر کسی نوع خود را یافته است و تفاوتهای ظاهری در اشتراکات باطنی به وحدت رسیده است. اگر تا چند ماه پیش تصور حامیان نوستالوژیک میرحسین، مسبب اصلی سکوت ممتد او و خانه نشینی او را آقای هاشمی میدانستند، امروز آن دشمنی بدل به دوستی شده است. به نظر شما حمایت آقای هاشمی از آقای موسوی را چگونه باید تفسیر کرد؟ اگر از ظواهر عبور کنیم، به راحتی میتوانیم وحدت را فهم کنیم. میرحسین سکوت کرده بود برای آنکه حرفی برای گفتن نداشت. میرحسین لوح نانوشتهای بود که در طول 16 سال دولتین هاشمی- خاتمی نوشته شد. اساساً اگر هم تقابلی میان موسوی و هاشمی وجود داشت، این تقابل از جنس تقابل یک متن با یک صفحهی خالی بود. متن میرحسین پس از نخست وزیری نوشته شد. هویت موسوی را دیگران نوشتهاند. مرحسین آیینهای است که هاشمی خود را در او مییابد. آیینه هیچ صورتی ندارد مگر آن صورتی که در برابر او ایستاده است. اگر تقابل هاشمی با موسوی مانند تقابل آیینه و فرد ایستاده در برابر آیینه باشد ، آنگاه میتوانیم پی به معنای این حمایت ببریم. حمایت جریان روشنفکری از آقای کروبی را چگونه تحلیل میکنید؟ منورالفکران ایران هیچگاه فضای رعب و وحشت زمان آقای هاشمی را از یاد نخواهند برد. گرچه در سطح ناخودآگاه و باطنشان وحدتی میان اندیشههای منورالفکری و هاشمی وجود دارد، اما در سطح خودآگاه و ظاهر، اختلافاتشان منجر به تصمیم گیری میشود. نفرت جریان منورالفکری در سطح خودآگاه از فضای فرهنگی بسته در زمان آقای هاشمی منجر به شکافی میشود که هیچگاه در سطح ظاهر نمیتوان تصور نمود که آقای عبدالکریم سروش روزی با آقای هاشمی و موسوی همسخن شود. اینان باید همواره اختلافات ظاهری خود را حفظ کنند. منورالفکری ایران یکبار دیگر ماهیت مبتذل خود را آشکار میکند. این اتفاقی نیست که هم خواننده مبتذلی مانند «ساسی مانکن» از کروبی دفاع کند و هم منورالفکری مانند عبدالکریم سروش و بابک احمدی. گویا هم «ساسی مانکن» و هم منورالفکران به صرافت طبع دریافتهاند که حمایت از کروبی، حمایت از یک هویت واحد است. البته منورالفکری به خوبی بر این نکته واقف است که هرگونه تغییر و تحول عمیق در جامعه ولو در جهت سرمایهداری و لیبرالیسم باید از رهگذر روحانیت انجام پذیرد. اگر قرار باشد لیبرالیسم در ایران حاکم شود، اگر قرار باشد ریشهی روحانیت در ایران زده شود، این امر باید به دست یک روحانی انجام پذیرد. منورالفکری پی به اهمیت نقش روحانیت در تاریخ این سرزمین برده است. به نظر شما چرا جریان اصلاحات نتوانست بین کروبی و موسوی به وحدت برسد؟ ببینید اصلاحات در ایران یک «وانموده» بود. «وانموده» را دقیقاً معادل «simulacrum» به معنای بودریایی میدانم. وانموده غیر از تظاهر است. میگویند اصلاحات دغدغهی آزادی داشت نه عدالت! اما من بر این باورم که ایشان حتی دغدغهی آزادی هم نداشتند. البته آزادی خواهی اصلاح طلبان از جنس تظاهر هم نبود، بلکه «وانمودگی» بود که باید تفاوت این دو را به دقت ملاحظه کنیم. وقتی کسی بیمار نباشد و خود را به مریضی بزند، و به اصطلاح «تمارض» نماید، علمی وجود دارد به نام پزشکی که میتواند این تمارض را تشخیص دهد و حقیقت را آشکار سازد. اما اگر کسی بیمار نباشد و خود را به بیماری بزند و در عین حال علائمی از آن بیماری را در خود «تولید» کند دیگر کدام علو میتوان مرز دروغ و حقیقت را کشف کند؟ اینجا آنچه اتفاق افتاده دیگر نه «تظاهر» بلکه «وانمودگی» است. یک وانموده مرز حقیقت و دروغ را پنهان میکند. برای همین است که بودریار میگوید: «وانموده هرگز آن چیزی نیست که حقیقت را پنهان میدارد- وانموده حقیقتی است که عدم حقیقت را پنهان میدارد. وانموده حقیقی است» اصلاح طلبان نه «تظاهر» به آزادی بلکه «وانمود» به آزادی میکردند. از همین رو اگر امروز هم از زبان میرحسین دم از عدالت بزنند این دم زدن نیز «وانمودن» به عدالت است. لذا اساساً نمیتوان اصلاح طلبی را درون پارادایم «آزادی- عدالت» معنا کرد. تنها پارادایم قابل فبول برای فهم اصلاحات پارادایم «وانمودگی» است. اصلاح طلبی در ایران رونوشتی از سرگذشت غمناک و در عین حال «کمیک» منورالفکری بود. اصلاح طلبان در «وانمودگی» خود نه هرگز از بین خواهند رفت و نه در تعیین مقدّرات این مرز و بوم نقش ایفا خواهند کرد. اصلاحات به مثابه یک وانموده باقی خواهد ماند تا بستری باشد برای حیات وانمودهی منورالفکری کمیک – تراژیک ایران. این هجمهی شدید کاندیداها علیه آقای احمدینژاد را چگونه تفسیر میکنید؟ جباری: کاملاً طبیعی و قابل پیشبینی بود. پس از 2 دهه حاکمیت سرمایهداری و سرمایه سالاری در ایران، فردی متفاوت با قدرتمندان و سیاستمداران، از بستر مردم و با ادبیاتی مردمی وارد عرصهی قدرت شده است. آنچه را که مخافان با عنوان مذموم «پوپولیست» یاد میکنند، برای احمدینژاد یک نقطهی اتکا و با اهمیت است. اگر پوپولیسم به معنای مردمی بودن است این نه تنها مذموم نبود بلکه، بسیار ممدوح و قابل ستایش است. شاید تصور شود که من آقای احمدینژاد را به طور مطلق تأیید میکنم، البته هیچ انسانی را نمیتوان بطور مطلق تأیید کرد مگر انسان کامل. بلکه میخواهم در باب وضعیتی سخن بگویم که امروز در این هجمهها خودنمایی میکند. در هیچ دورهای ما به این اندازه شاهد حمله به یک رئیس جمهور نبودیم. حجم پیامکهایی که علیه احمدینژاد ساخته میشد و بهطور گسترده در بین مردم پخش میشد. مجلس به اصطلاح «اصولگرا» چگونه طرحهای دولت را منتفی میساخت. طرح تحول اقتصادی احمدینژاد چگونه توسط مجلس مسخ شد و سپس به کناری گذاشته شد. مجمع تشخیص مصلحت نظام از یکسو، قوهی قضاییه از سوی دیگر و گروههای فشار و جریانهای ذینفوذ همگی در مخالفت با احمدینژاد همسخن بودند و از هیچ فرصتی برای تخریب نگذشتند. وقتی رئیس جمهور در اروپا در حال سخنرانی بر علیه نژاد پرستی است، قوه قضاییه خبر از دستگیری یک خبرنگار زن آمریکایی میدهد تا توجه جهانیان را به مسأله حقوق بشر در ایران جلب کند. در چنین شرایطی هر کودک نابالغ هم میداند که اعلام چنین اخباری آنهم در چنین شرایطی جز تخریب رئیس جمهور آن کشور نیست. به هر حال حجم وسیع مخالفان احمدینژاد این تصور را ایجاد میکند که او در اشتباه است و دیگران محقاند. آیا اکثریت نمیتواند محق باشد؟ اول آنکه این اکثریتی که شما میگویید، اکثریت جریانهای سیاسی هستند. نه اکثریت مردم. اکثریت مردم پای صندوقها نظرشان را اعلام خواهند کرد. دوم اینکه اگر مردم از این جریانهای سیاسی دل خوشی داشتند، بار دیگر به جانب آنها اقبال نشان میدادند. چرا آقای خاتمی نیامد. حال آنکه ایشان بطور جدی قصد حضور داشت؟ بنده عرض میکنم که عدم حضور ایشان در انتخابات و پنهان شدن در پس آقای موسوی، هرگز به خاطر حمایت از موسوی نبود. بلکه ایشان صدای «نه» ملت را شنید و فرار را بر قرار ترجیح داد. آمار و نظرسنجیها امری نبود که آقای خاتمی بخواهد از کنارشان بیتفاوت عبور کند. کاملاً مطلع بودند که مردم به او «نه» خواهند گفت. احمدینژاد برای مردم چیزی از جنس خودشان است. او اگر به دلیل کارشکنیها و اخلال مخالفان، نتواند در بهبود اقتصاد کشور توفیقی یابد، با اینحال مردم تفکر اقتصادی او را میپسندند. باید صریحاً بگویم دعوای مخالفان احمدینژاد با او نه بر سر دمکراسی و آزادی بلکه بر سر سرمایهداری و اقتصاد است. احمدینژاد نه در واردات «چای» دستی دارد. نه بنگاههای اقتصادی از او حمایت میکنند، نه حزب یا کارخانهای دارد که «اعتماد» جریانها را به خود جلب کند. مخالفان احمدینژاد را خطری برای منافع اقتصادی خود میبینند. امیدوارم احمدینژاد پس از انتخابات برخی از حقایق پس پرده درباب وضعیت اقتصادی برخی رجال را افشا کند. رجالی که طعم شیرین دنیا را چشیدهاند و فساد تا مغز استخوانشان رخنه کرده است. با این وصف نتیجهی انتخابات را چگونه میبینید؟ هیچ اهمیتی ندارد. گرچه معتقدم بسیاری از حامیان میرحسین در نهایت به احمدینژاد روی خواهند آورد و به او رأی خواهند داد. چراکه به نظرم میرحسین امروزه کمی بدل به «مد» شده است. هرکسی که با ادا و اطوار اصلاح طلبان آشنا باشد پی به پوچی این روبانهای سبز خواهد برد. معتقدم اندیشه بر «مد» غلبه خواهد کرد. ولی با اینحال نتیجه هرچه باشد یک حقیقت را نمیتوان نادیده گرفت و آن اینکه به هرحال احمدینژاد چونان شبحی بر سر سرمایهداری خواهد ایستاد تا خواب خوش از چشمان این زالوصفتان بگیرد. [ چهارشنبه 88/3/13 ] [ 7:30 عصر ] [ دازاین ]
|
|
[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : night skin ] |