بسم الله
(این یادداشت اصلا برای اولین شماره از نشریه انجمن اسلامی مستقل دانشگاه قم نگاشته شده است)
اقتضای حال سیاست زدگی پوشیدگی حقیقت ورای حجاب های مبتذل و سطحی سیاسی است . همه چیز را سیاسی دیدن و درباره همه چیز سیاسی قضاوت کردن نه تنها حقیقت را به محاق می برد که ما را از درک سیاست حقیقی نیز عاجز می کند و تنها قشری ظاهری از آن را به ما می نماید .
بیان اینکه چرا حوالت امروزین ما پیش از همه واجد سیاست بینی و سیاست زدگی است مجالی دیگر می طلبد ، آنچه انگیزه نوشتن این وجیزه شده و این مقدمه کوتاه را برای پرهیز از شتابزدگی های سیاسی طلب کرده است دفاعیات و مصاحبه ی یکی از متهمان حوادث اخیر بعد از انتخابات بود که بدون شک از برجسته ترین تئوریسین های جریان موسوم به دوم خرداد است . گمان نمیکنم دست کم بعد از مصاحبه های اخیر جناب حجاریان با صدا و سیما دیگر نیازی به معرفی ایشان باشد پس وقتتان را نمی گیرم و به سراغ اصل مطلب میروم :
هر چند دستمایه ی نوشتن این یادداشت یک واقعه ی ظاهرا سیاسی است و به همان دلیلی که ابتدائا ذکر کردم اغلب تحلیل ها راجع به آن رنگ و لعاب سیاسی (بهتر است بگویم سیاست زدگی دارد) اما فارغ از آنها (اگر فراغتی ممکن باشد) حقیر قصد ارائه تحلیل کوتاهی از بخشی از این اعترافات را دارم ، موضوعی که مدتیست محور اصلی مطالعات ، تاملات و دغدغه های من است .
و اما آن بخش فوق الذکر از سخنان سعید حجاریان اختصاص به بحث تولید علم بومی و ماهیت علوم انسانی دارد موضوعی که قریب به 50 سال است ذهن بعض از متفکران شرقی را به خود مشغول کرده است .
هر چند از دیدگاه نگارنده مبحث تولید علم بومی شامل علوم دقیقه (تجربی) نیز می شود اما اغلب ترجیح میدهند نهایتا و با ذکر قیود فراوان آنرا محدود به حوزه علوم انسانی کنند . اجالتا به دلیل اینکه تبیین ماهیت و ساختار علوم تجربی برای روشن شدن عصری و مقید بودن آنها زمان مفصل دیگری می طلبد و همچنین به واسطه ی اینکه علوم انسانی عموما و فلسفه خصوصا بنیان و شالوده دیگر علوم هستند حقیر نیز بحث خویش را منحصر به آنها می کند .
در نگاه ظاهربین آنچه ابتدائا خودنمایی می کند و به تصور عوام (این عوام شامل روشن فکران و جامعه نخبه ما نیز میشود) می آید بی طرفی ، مطلق بودن و یا به تعبیری خنثی بودن ماهیت همه علوم از جمله علوم انسانی است و بیشتر ترجیح میدهند آن را دستاوردی متعلق به همه بشریت و نتیجه ی تکامل نوع بشر و انباشت علوم طی قرون بدانند . اگر این داعیه را قبول کنیم – که اغلب این کار را میکنند – بودن تردید سخن گفتن از علم بومی (یا دینی و یا حتی غربی) بی معنا شده و بالتبع تولید آن نیز مبهم بلکه مهمل خواهد بود .
تابوی اینگونه تلقی از علم سالهاست در مهد پیدایش این علوم شکسته شده است ( تقریبا از اوایل قرن بیستم میلادی) و امروزه سخن گفتن از مکتبهایی مانند پوزیتیویسم منطقی و دفاع از آن نشانه ی ناآگاهی فرد از تحولات فلسفه علم در جهان خواهد بود . اما ما باز به اقتضای حال بی زمانی و معلق بودن خویش هنوز مدعی رنگین بودن حنایی هستیم که دیر زمانیست رنگ خویش را نزد صاحبانش از دست داده است .
به هر تقدیر متزلزل شدن بنیان های تمدن غرب و همچنین وزیدن نسیم های پست مدرنتیه هرچند ناقص و گاه به دنبال سیاست زدگی اندک اندک زمزمه های مباحثی از این دست را فراهم کرده هم اکنون از گوشه و کنار مجامع علمی و فرهنگی مشرق زمین نداهایی در نقد مدرنیته و به دنبال آن جستجو برای یافتن علمی مناسب حال و وضعیت جدید شنیده می شود . با وجود اینکه هنوز این زمزمه ها به گفتمان غالب در فضای علمی – فرهنگی ما تبدیل نشده و هستند ( کم نیستند) کسانی که با شنیدن اینگونه مباحث بیشتر با دیده ی تمسخر و تردید به آن می نگرند ، اما حقیقت آن است که ما را از پرداختن به این مقولات گریزی نیست چه آنکه مسیر فراروی تمدن منحط غرب دیگر گشوده نیست و دست کم امروز مجالی برای سهیم شدن در سرنوشت تاریخی غرب برای ما مردمان مشرقی باقی نمانده است (اگر فرض بگیریم از ابتدا ممکن بوده است) و امتناع از توجه به حال کنونی و تلاش برای شناخت مختصات تمدنی جدید تنها زمان فرا رسیدن عهد دوباره را به تعویق می اندازد و به فرو رفتن هر چه بیشتر بشرشرقی در منجلاب توسعه نیافتگی (سودای توسعه) منجر خواهد شد .
علی رغم آنکه به اعتقاد راقم این سطور و بر خلاف اظهارات سعید حجاریان و برخی دیگر از متفکرانی که به تامل در این حوزه پرداخته اند علم به هیچ وجه در فرآیند های برنامه ریزی شده تولید نمی شود و اساسا محصول برقراری و اقامه ی نسبتی جدید با عالم و آدم و مبدا عالم و آدم در وجود بشر است ، با اینحال شنیدن این سخنان از زبان کسی که یکی از نظریه پردازان برجسته مدرنیزاسیون روشنفکرمآبانه بوده است (اگر بپذیریم امروز نیست) مایه بسی خوشحالی و صد البته تاسف است . خوشحالی به این واسطه که پیداست این زمزمه امروز تبدیل به دغدغه ای شده است که حتی حجاریان سیاست باز را نیز متوجه خود کرده است و این یعنی احساس نیاز به این مقولات که قدم اول راه صعب و دشوار خودآگاهی و سپس دل آگاهیست . و تاسف به واسطه ی آنکه با بیان این سخنان بیش از همیشه برای حقیر معلوم شد که جمع کثیری از جماعت روشن فکرمآب این مرز و بوم آگاهانه و با تذکر نسبت به وجود این حقایق باز بر شاخه می نشینند و ...
به هر حال و حتی با قبول این پیش فرض (قابل تولید نبودن علم در پروسه های برنامه ریزی شده) نیز وظیفه و تکلیف ما به عنوان افسران جبهه فرهنگی و اساتیدمان به مثابه ی فرماندهان این جبهه بیش از پیش سنگین خواهد بود ، وظیفه ای که بیش از همه متوجه تذکر پیدا کردن و سپس متذکر کردن جماعت حیران است نسبت به موقعیتی که در آن به سر میبریم چه آنکه بی توجه و بدون برقراری نسبت درست با حقیقت عهد کنونی عالم هر تلاشی حتی با نیات طیبه آب در هاون کوبیدن بوده هرگز ما را رهنمون به بنیان گذاری جامعه ای دیندار ، پویا و متعالی نخواهد کرد .
والسلام