سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پرسشکده

سلام

امروز بالاخره ایام امتحانات ترم ششم هم به پایان رسید ... آخیش ! سه سال از قمی شدنم گذشت ... چقدر زود !

به لطف بعضی از اساتید فعلا لنگ در هوا منتظر مرحمت حضارتشان می باشیم بلکه آنانکه نمره را به قلم کون فیکون کنند آیا شود که گوشه ی چشمی به ما کنند ؟

به مرور پستای جدید رو راجع به آنچه بر خودم گذشت و آنچه در اطرافم گذشت سعی میکنم بزارم هرچند معمولا کمتر توفیق میشه راجع به گذشته چیزی بنویسم .

فعلا مشغول خوندن یه رمان شدم ... بعدا نظرمو راجع بهش مینویسم ...

این پستم فقط اعلام موجودیت بعد از دوران امتحانات بود ! من هنوزم زنده ام !

خدا رو شکر در هر نفس دو نعمت است ، قدر بدانیم !

دعا یادتان نرود خصوصا برای آن دسته از اساتید نسبتا محترم !

یاعلی ...


[ یکشنبه 89/4/6 ] [ 11:37 عصر ] [ دازاین ]
[ چهارشنبه 89/3/19 ] [ 1:7 صبح ] [ دازاین ]

بسم الله

سلام

اول اینو بخونید :

شبکه ایران: سایت وزیر ارشاد دولت اصلاحات در ادعایی بامزه با بیان اینکه بسیجیان به وبلاگ نویسی تشویق سازمانی شده اند، نوشت که آنان برای هر پست وبلاگ در مدح مسئولان رهبری نظام و دفاع از رئیس جمهور حداقل "شصت هزار تومان" دریافت می کنند.

بنابر حساب و کتاب سایت جرس، "با این اقدام، هر بسیجی وبلاگ نویس ماهی یک میلیون و هشت هزار تومان کسب می کند که با توجه به خط فقر در ایران بسیار جذاب است."

متوجه شدید یا نه ؟ نیاز به توضیح داره ؟

از اوانجایی که خوانندگان این وبلاگ اغلب خودشان از طایفه مزد بگیر بسیجی هستن نیاز به توضیح نداره ... دوستان ما میلیونر تشریف داشتیم و خودمون نمیدونستیم !!!

تبریک لازم نداره ؟ هی بیخودی جوش کار و درآمد و میزدید ! بیاید اینم از دولت اسلامی،خدا وکیلی مثل جمهوری اسلامی کجا شما  دیدید ؟ اون از ساندیساش ، اونم از  سیستم حمل و نقلش (میتونه کل ملتو بیار تهران ، بعد تهرانی ها رو ببر شهرستان ! ) اینم از حقوق دادنش به قشر فرهیخته بلاگر ! دیگه چی میخواید ؟ هان ؟ هان ؟ هان ؟

من که از حقوقم راضیم ... شما هم قناعت کنید باور کنید از اینجا جایی بهتر پیدا نمیشه ؟

البته ما درخواست داریم حتما بیمه بشیم و یه سری از همکاران هستن که هنوز استخدام نشدن و پیمانی هستن ما البته یه قول هایی گرفتیم و درخواست داریم تعجیل بشه ! ولی در کل راضی هستیم و دائم به جان احمدی عزیز دعا پرتاب میکنیم ...

احمدی احمدی خدا نگهدار تو ... بمیرد بمیرد دشمن جلبک تو ...

اینم از این ... حالا بریم با این حقوق برای تاهلمون یه فکرایی بکنیم ...

یاعلی


 


[ دوشنبه 89/3/17 ] [ 1:1 صبح ] [ دازاین ]

ما همان نسل جوانیم که ثابت کردیم

در ره عشق جگر دارتر از هر مردیم

هر زمان یاد خمینی به سر افتد ما را

دور سید علی خامنه ای می گردیم ...

آغاز بیست و دومین  سال ولایت امر حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای (مد ظله العالی ) مبارک باد .

 


[ شنبه 89/3/15 ] [ 4:19 عصر ] [ دازاین ]

بسم الله

سلام

چند روز دعوت امام رضا بودیم جایتان بسیار خالی ...

بدون شک این سفر یکی از بهترین (اگر نگویم بهترین) زیارت های مشهد در تمام عمرم بود ... چرایش را از امام رضا بپرسید ...

در طول سفر گهگاهی با یکی از بندگان خوب خدا مشغول به شعر میشدیم و در این میان بداهه هایی سروده میشد که بعضش با هوای حضرت سلطان ارض طوس بود ... این چند بیت حاصل این گفتگوهاست ... 

خوب و بدش برای دوست آمدند و هر آنچه برای دوست باشد نیکوست ...

1.قدم به ابر ، قدم به مه ، قدم به آسمان گویا

                                                          قدم به خاکهای طلای رضا نهاده ام امروز ...

 

2.من بغض کرده ام ، کجا بشکند سکوت ؟

                                                         شاید دوای گریه ، دلم را شفا کند ...

 

3. بغضم شکست ، گریه به داد دلم رسید

                                                         اینجا حریم حضرت عشق است ، صحن یار ...

 

پ .ن :

1. این بداهه موقعی که وارد ایستگاه راه آهن مشهد شدیم ، آمد

2. این یکی وقتی به اولین زیارت سفرمون رفتیم ، گفته شد

3. این یکی هم سحری روبروی گنبد طلا ، کنار سقاخونه و بعد از زیارت عاشورا و وقتی دلم شفا گرفت ...

4. مجبور شدم قالب رو عوض کنم ، گویا کسی راه حلی نداشت !!

5. یاعلی مددی


[ جمعه 89/3/7 ] [ 3:28 عصر ] [ دازاین ]
[ دوشنبه 89/3/3 ] [ 2:6 صبح ] [ دازاین ]

بسم الله

سلام

پست های اردیبهشت 89 هم آرشیو شد ...

اردیبهشت 89 هم گذشت ...

انتظار فرج از نیمه خرداد کشم ...

اردیبهشت های دیگر هم خواهد گذشت و پست های من آرشیو خواهند شد ...

ولش کنید من از دلنوشته خاطره ی خوبی ندارم ... در ضمن بعضی ها خیلی جوگیرن ... چرا آخه ؟

میخواستم بگم کلا حواسمون باشه عمرمون داره میگذره ... مثل طلا هم هست ...

 بچه های خوبی باشیم ... اینقدرم همدیگرو حرص ندیم ... دارم نصیحتتون میکنم ها !

یاد تسبیحم افتادم ... بگذریم ...

اصلا میدونید چرا این پستو دارم مینویسم ؟

چون یادداشت های اردیبهشت 89 رو آرشیو کردم نمیخواستم صفحه وبلاگ سفید باشه ...

کاش وقتی پرونده های اعمالم هم آخر هر روز بایگانی میشد دوباره با یه صفحه سفید از خواب بیدار میشدم ...

یاعلی مددی ...


[ یکشنبه 89/3/2 ] [ 1:28 صبح ] [ دازاین ]

سلام

هر روز ورق تازه ایست در دفتر تقویم ...

گاهی این ورق ها اینقدر سریع میگذرند که گویی بود و نبودشان یکیست ...

گاهی ورق ها سنگین میشوند آنقدر که گذشتن از آنها کمر مرد ترین مردها را میشکند ...

گاهی ورق ها آنقدر عجیب بهم می خوردند که چشمانت مبهوت دست پنهانی (پنهان که میگویم بخاطر کوردلی من است والا عمیت عین لا تراک رقیبا ) میشود که ... چقدر خدای خوبی داریم ها ... چقدر هم اهل سورپرایز است ...

گاهی ... اصلا انگار دور دور اتفاقات خارق عادت است ... عجب اسمی حاکم دوران ماست ...

...

تو این یکی دوهفته گذشته چند تا اتفاق که کم و بیش بهم مربوط بودن خورد و خاکشیرم کردن ...

به اندازه تمام عمرم شکستم ... پیر شدم ... پیراهن پاره کردم ... مو سپید کردم ... نمیبینی ؟

عجب خداییست خدای ما ...
چشمانم دارند جار میزنند ما فی الضمیر را ... خدا اما با ماست ...

کجایی سید ... چند وقتیست دیگر تحویلمان نمیگیری ؟

چه دارم میگویم ... تو سید را فراموش کردی آقای ... راست میگویی ...

خوب حرمت امام زاده ی عشق را نگه نداشتم سید میدانم ... شما ولی کرامت را از مادر به ارث برده ای ...

 دستم را بگیر سید ...و غیره

سید ... سید ... سید اصلا این وبلاگ چه جای حرف زدن با توست ؟ لعنت به این جامعه ی مجازی ، حرف دلمان را هم همه باید بخوانند ...

خب نزن ! راست میگویی ... پس از اینجایش را فقط من و سید ... میخوانیم ... چقدر چیز خوبیست این سانسور ...

یاعلی

پ . ن :

- فقط یک دل نوشته است

- دنبال هیچ سرنخی نباشید ... قابل توجه بعضی ها

- آنکه باید بفهمد فهمید ... نفهمیدی ؟

- پاراگراف ها بهم ربط دارند ... پاراگراف ها خیلی هم بهم مربوط نیستند ... میبینی چه بلایی سرمان آمده ...

- این از آن دسته شقشقیه هاست زیاد با حال و هوای پرسش کده نمی سازد ... پس غنیمت بدانید ...

- در ضمن دعا بفرمائید چند تا اتفاق خوشگل در راه است .... شیرینی همه تان هم پای خودم ...

دیگه شرمنده بیشتر اینجا وایسم سوتی میشه ... شب بخیر...


[ یکشنبه 89/2/26 ] [ 2:28 صبح ] [ دازاین ]

سیدنا الشهید شهید سید مرتضی آوینی ( رحمه الله علیه ) :

رو دربایستی را کنار گذاشته‌ام؛ زدن این حرفها شجاعتی می‌خواهد که با عقل و عقل ‌اندیشی … و حتی ژورنالیزم جور در نمی‌آید؛ چرا که حزب‌الله، حتی در میان دوستان خویش غریبند، چه برسد به دشمنان؛ اگرچه در عین گمنامی و مظلومیت، باز هم من به یقین رسیده‌ام که خداوند لوح و قلم تاریخ را بدینان سپرده است.

روزگاری بود که «آته ایسم» (الحاد)، شده بود ملاک روشنفکری و هر کس در هر جا مقاله می‌نوشت و راجع به هر چه می‌نوشت، بی‌ربط و باربط، فحشی هم نثار دین و دینداری و خداپرستی می‌کرد.

و بود تا انقلاب شد و بعد، از اواخر سال ???? تا چند سال پیش روزگاری رسید که جز «اته ایست»‌های ذاتی و حرفه‌ای، دیگران شجره وجودشان در نسیم بهار انقلاب تکانی خورد و چه بسیار از روشنفکران که توبه کردند و حتی به صف مجاهدان راه خدا پیوستند و بود تا…

حالا باز هم قسمت حزب‌الله از تمدن شهرنشینان، غربت و مظلومیت است و راستش از دنیا توقعی جز این نیز نمی‌رود. اینجا مهبط عقل است و حزب‌الله عاشق است و در میان دنیاداران با همان مشکلی رو به روست که هزار و چهارصد سال است اولیای خدا با آن روبه رو هستند. و چرا هزار و چهار صد سال؟

«اوپانیشاد» را هم که بخوانی، خواهی دید که از همان آغاز آفرینش انسان، آب عشق و عقل با هم در یک جوی نمی‌رفته است. عقل می‌خواسته که خانه دنیای مردمان را آباد کند و عشق می‌خواسته که خانه آخرت را.

و ظاهر، همواره در کف عقل روزمره بوده است، جز برهاتی که عاشقی بر مسند حکومت می‌نشسته و چند صباحی حکم می رانده…. اما فقط چند صباحی، و عاقبت، باز هم همچون مولای عاشقان، گرفتار دشمنان عقل اندیش ظاهربین می‌گشته است و کارش بدانجا می‌کشیده که حتی شبانگاه را نیز با لباس رزم بگذراند و بعد هم می‌دانی: محراب و شمشیر و خضاب خون و باز هم روز از نو، روزی از نو…

عقل دنیادار عاقبت اندیش ریاکار منفعت پرست مصلحت‌اندیش بر اریکه‌ای که حق عشاق است تکیه می‌زند و با زکات مسلمین کاخ خضرا می سازد و با شمشیر منتسب به اسلام، گردن عشاق می‌زند. حالا بعد از این هزارها سال که از عمر انسان می‌رود، یک بار عاشقی فرصت یافته است تا بساط حاکمیت عشق را برپا دارد، اما در جهانی که عقل یکسره طعمه شیطان گشته است و عشق را جز در کشاله رفتن بدن‌های کرخت نمی‌جویند، از هر طریق که راه بسپاری، کار را به قطعنامه ??? می کشانند و قوانین خود بنیادانه اومانیستی عقل اندیشانه شرک‌آمیز را در برابر قانون عشق می‌گذارند…. و چه باید کرد؟ نگاهی به شهر بیندازید! عقل غربی سیطره یافته و وجود بشر را در دائره‌المعارف خویش معنا کرده است.

بی‌دردی و لذت‌پرستی توجیهی عقلایی یافته است و از میدان‌های ورزش تا کلاس‌های دانشگاه، «رب‌النوع تمتع» است که پرستیده می‌شود و باز در این میان، بسیجی حزب‌الله، تنها و غریب است و با آن چوب زیربغل و پای مصنوعی و دست فلج و چشم پلاستیکی و … موی کوتاه و محاسن و لباس ساده و فقیرانه و لبخند معصومانه، مظهری است از یک دوران سپری شده که با «خونین شهر» آغاز شد و در «والفجر ??» به پایان رسید و بعد از «مرصاد»، از ظاهر اجتماع به باطن آن هجرت کرد و بیماردلان را در این غلط انداخت که «دیگر تمام شد!»

نه!، نه فقط هیچ چیز تمام نشده است؛ که تاریخ فردا نیز از آن ماست. اما اینجا عالم ظاهر است و بسیجی عاشق، اهل باطن. و وقتی در میان مسجدی‌ها نیز، عمومیت با ظاهر‌گرایان باشد، وای بر احوال دیگران!.

چه می‌گویم؟ گاهی هست که آدم دلش می‌خواهد، فارغ از همه اعتباراتی که مصلحت اندیشی‌های عقلایی را ایجاب می‌کند، فقط حرف دلش را بزند و «حرف دل»، یعنی آن حرفی که بیشتر از همه مستحق است تا آن را به حساب خود آدم بگذارند، چرا که وجه حقیقتی هر کس، دل اوست تو می‌توانی مانع شوی از آنکه انعکاس اساست در چهره‌ات ظاهر شود، اما در قلب … ممکن نیست.

می‌گویند که خیال رام ناشدنی است، اما می‌شود من می‌شناسم کسانی را که خیالشان مرکوب بالداری است که آنها را هر بار که اراده کنند، به ملکوت می‌برد. اما نمی‌شناسم کسی را که بتوان جلوی انعکاس وجود خوی را در آینه قلبش بگیرد. قلب، خلاصه وجود آدمی است؛ مجملی است از وجود تفصیلی آدمی، که آنجا بعد از مرگ کتابی می‌شود منشور که خبر از وجود نهایی انسان می‌دهد؛ خبر از همان وجودی می‌دهد که از دیگران می‌پوشانیم. ایناج عالمی است که می‌توان دروغ گفت، اما آنجا عالمی است که نمی‌توان مانع از رسوایی شد و این هم از خصوصیات همین عالم است که آدم برای آنکه حرف دلش را بزند، باید این همه مقدمه بچیند و صغری و کبری بیاورد.

وقتی طبل «جهاد در راه خدا» نواخته می‌شود، دوران حکومت عشق آغاز می گردد، چرا که جز عشاق کسی حاضر به فداکاری و از جان گذشتگی نیست.
دوران جهاد، دوران حکومت عشق است، اما در اینجا که مهبط عقل است، معلوم است که حکومت عشق نباید هم چندان پایدار باشد. نمی‌شود؛ مردم که همه عاشق نیستند. از زنها و کودکان و پیرزن‌ها و پیرمردان‌ که بگذریم، آن خیل عظیم اهل دنیا را بگو که از زندگی فقط همین یک جان را دارند و به آن، مثل کنه به شکمبه گوسفند چسبیده‌اند. تنها عشاق می‌توانند بر ترس از مرگ غلبه کنند و از دیگران، نباید هم انتظار داشت که از مرگ نترسند. نگوئید «دوران جنگ»؛ بگوئید «دوران جهاد در راه خدا»، و خدا هم این جام «بلا» را جز به بهترین بندگان خویش نمی‌بخشد. جام بلاست و جز به «اهل بلا» نمی‌رسد. دیگران آن را شوکران می‌انگارند.

پس دورانهای جهاد نمی‌تواند طولانی باشد اما دوران‌های تمتع از حیات، گاه آن همه طولانی است که اهل دنیا را نیز دل زده می‌کند. آنگاه که طبل جنگ با دشمنان خدا نواخته می‌گردد و «اهل بلا» در می‌یابند که نوبت آنان در رسیده است، «اهل دنیا» چون مارمولک‌های بیابانی که از رعد و برق می‌ترسند، ناله‌کشان به هر سوراخی پناهنده می شوند.

وقتی طبل جنگ برای خدا نواخته می‌شود، عشاق می‌دانند که نوبت آنان رسیهد است که قلیل من عبادی الشکور… وقتی طبل جنگ برای خدا نواخته می‌شود، در نزد اینان، عقل و عشق ست از تقابل می‌کشند و عقل، عاشق می‌شود و عشق، عاقل؛ آن همه عاقل که صاحب خویش را به سربازی و جانبازی می‌کشاند، اما در نزد دیگران، ترس جان و سر، عقل را به جنونی مذموم می کشاند و ه ننگی را می‌پذیرند تا بتوانند این خون تمتع از حیات را بمکند، مثل کنه‌ای که به شکمبه گوشفند چسبیده است. دوران جنگ، دوران تجلی عشق بود و دوران جلوه‌فروشی عشاق، و سر این سخن را جز آنان که به غیب ایمان دارند و مقصد سف رحیات را می‌دانند، در نمی‌یابند. دوستی شب عملیات با من می‌گفت: «کاش مدعیان این «حس غریب» را در می‌یافتند؛ این وجد آسمانی را که گویی همه ذرات بدن انسان در سماع وصلی راز‌آمیز «عین لذت» شده‌اند. نه آن لذا که هر حیوان پوست‌داری که حواس پنجگانه‌اش از کار نیفتاده است حس می‌کند، بلکه «الذ لذات» را.»

گفتم: «عزیز من! مدعیان را به خویشتن واگذار. خدا این حس را به هر کسی که نمی‌بخشد؛ توقیفی است و توفیقی، هر دو.»
او رفت و شهید شد و من وقتی بالای جنازه خون‌آلودش نشسته بودم به یقین رسیدم که «شهداء از دست نمی‌روند، به دست می‌آیند.»

وقتی کسی می‌انگارد هرچه را که نبینند و لمس نکنند، باور کردنی نیست و از تو می‌پرسد: «دستاورد ما در جنگ چه بوده است»؟ از کلمه «دستاورد» بدت نمی‌آید؟ من بدم می‌آید. اگرچه کلمه که گناهی نکره است. اما مگر همه چیز ر ا باید به همین دستی بدهند که از این کتف گشتی و استخوانی بیرون زده است و به پنج انگشت بند بند ختم گشته است؟

«دستاورد» کلمه‌ای است که آدم را فریب می‌دهد. با کلمه «دستاورد» که نمی‌توان حقیقت را گفت. چه بگویی؟ بگویی: «بزرگترین دستاورد ما انسان‌هایی بوده‌اند به نام بسیجی»؟

خلیج فارس آن همه ماهی دارد که می‌شود دویست کشتی صید صنعتی (از آن کشتی‌هایی که ماهی‌ها را دویست کیلو، دویست کیلو در حلق‌های بزرگ و وحشتناک خویش هرت می‌کشند) سالی دویست میلیون ماهی دویس کیلویی بگیرند؛ اما کجاست آن شجاعت و توکل و عشقی که یکی مثل «نادر مهدوی» یا «بیژن گرد» بر یک قایق موتوری بنشیند و به قلب ناوگان الکترونیکی شیطان در خلیج فارس حمله برد؟. می‌پرسد: «این شجاعت و توکل و عشق به چه درد می‌خورد؟». هیچ! به درد دنیای دنیاداران نمی‌خورد، اما به کار آخرت عشاق می‌آید، که آنجاست دار حاکمیت جاودانه عشاق… و من به بسیجیان امید بسته‌ام؛ نه من تنها، همه آنان که تقدیر تاریخی انسان فردا را دریافته‌اند و می‌دانند که ما از آغاز قرن پانزدهم هجری، پای در «عصر معنویت» نهاده‌ایم.

منبع: ماهنامه سوره - دوره دوم - شماره 4 - تیر 1369


[ سه شنبه 89/2/14 ] [ 10:44 عصر ] [ دازاین ]

(این یادداشت در اصل برای شماره یازدآهم هفته نامه سوزنبان نگاشته شده است)

11) دولت احمدی نژاد : طرح این مسئله به احتمال زیاد در بادی امر عجیب بنظر می رسد ، چرا که تصور بر آن است که زمانی که یک دولت اصول گرا و با جهت گیری های تقریباً انقلابی بر مسند کار تکیه زده باشد قاعدتاً باید بستر آماده تری برای فعالیت دانشجویان انقلابی و مذهبی فراهم باشد ، حال آنکه در واقع اینگونه نیست !
اگر در این زمینه از مدیریت فعلی و قبلی دانشگاه قم و موضع گیری های سیاسی آنها صرف نظر کنیم و نقش بازدارنده ی آنها در برخی زمینه ها را نادیده بگیریم باید اذعان نمائیم که با بر سر کار قرار گرفتن دولت های اصول گرای نهم و دهم نحوی حالت استغنا و راحتی خیال گریبان گیر طیف مذهبی دانشجویان شده است که ناشی از تصور غلط آنها نسبت به فضای سیاسی – فرهنگی جامعه می باشد . تصوری که فعالیت آنها را تنها زمانی ضروری می کند که مخالفین علناً و به شکل محسوس دست به تخریب و یا تضعیف بنیان های فکری ،فرهنگی ،اخلاقی و سیاسی جامعه زده باشند و در واقع مردم اصولاً در هنگام وجود خطر قریب الوقوع دست به کار دفاع و مقابله می شوند و گویی وظیفه ای برای پیش برد اهداف متعالی انقلاب اسلامی – در تمامی حوزه ها – و تلاش در جهت توسعه ارزشهای بنیادین اصیل اسلامی نداریم و فقط بایستی به برخی سطحیات از فرهنگ و سیاست موضع گیری نمائیم .
نکته ی مغفول مانده این است که به راستی چه کسی باید به همین دولت برای پیش برد اهدافش کمک برساند  ؟ آیا دولت یک بسته از قبل آماده شده است که ما فقط باید برای رای آوردن آن تلاش کنیم  ؟ اصلاً در همین فضای محدود دانشگاه کدام دانشجو باید تشکل های مذهبی و انقلابی را برای فعالیت موثرتر یاری کند ؟ و چگونه بدون هیچ احساس مسئولیتی توقع اتفاقات خارق العاده را داریم ؟ حقیقتاً میتوان از این جهت دوران حکومت دولت اصلاحات را دورانی به مراتب فعال تر و با انگیزه تر برای طیف های مذهبی و انقلابی دانست ، هرچند این نکته به هیچ وجه تائید آن وضع کذا نیست که عاقلان را اشارتی !
آنچه علت ایجاد این تنبلی و بیخیالی در میان دانشجویان شده است غفلت عمیقی است که آنها از آرمانهای بلند انقلاب اسلامی دارند ؛ به قول سیدنالشهید : « شاید جنگ خاتمه یافته باشد اما مبارزه هرگز پایان نخواهد یافت و انگار این غفلتی که من و تو را در بر گرفته است ظلمت قیامت است . »
در پایان این سلسله یادداشت ها فهرستی از عللی که به نظر نگارنده عوامل اصلی رخوت و رکود دانشجویان در دانشگاه قم است را ارائه می نمایم و امیدوارم قدمی هرچند کوچک در راه رفع موانع حرکت های سالم و سازنده دانشجویی برداشته باشم . همچنین مشتاقانه منتظر شنیدن نقد ها و نظرات شما در این خصوص هستم .
1) اکتفا به انجام واجبات و ترک محرمات
2) تصور مطلوبیت وضع موجود
3) فرار از مسئولیت
4) غرق شدن در مباحث نظری صرف
5) ضعف تشکل های دانشجویی
6) موقعیت و مختصات جغرافیایی
7) بومی پذیری و عدم تجربه زندگی دانشجویی
8) مسئله بودن تفکیک جنسیتی
9) تزاحم های توهمی
10) ضعف مدیریت و نگاه غلط مسئولین
11) دولت احمدی نژاد


[ سه شنبه 89/2/14 ] [ 10:36 عصر ] [ دازاین ]
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
درباره وبلاگ

مدیر وبلاگ : دازاین[181]
نویسندگان وبلاگ :
کودکی به خط سالهای هزار و سیصد و انار
کودکی به خط سالهای هزار و سیصد و انار (@)[7]


قوى باشید، احساس ضعف نکنید، به خدا متکى باشید، «اشدّاء على الکفّار رحماء بینهم» باشید، و اگر با هم بودید، هیچ‌کس نمى‌تواند به شما آسیبى برسان ! وصایای امام خمینی در بیمارستان به امام خامنه ای ...
موضوعات وب
امکانات وب
بازدید امروز: 48
بازدید دیروز: 57
کل بازدیدها: 245530