سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پرسشکده

بسم الله

سلام ...

- از قدیم گفتن پسر کو ندارد نشان از پدر الی آخر .

- ابوی گرام فی احوال شباب که تشریف داشتن یک عدد اورکت آمریکایی رو با یک فروند دوربین نیمه حرفه ای کانن تعویض میکنن .

- مدتها بود که دوربین فوق الذکر گوشه ی خونه افتاده بود و بالاخره از قدیم گفتن نو که میاد به بازار الی آخر .

- از اونجایی که حقیر در کنار دیگر استعدادهای نهفته و شکوفا شده ام واجد قریحه ی ذاتیه عکاسی هم احتمالا بودم چشمام بعد از دیدن دوربین کذایی برقی زد که ...

- تعمیرش کمی برایمان هزینه برداشت اما تا حالا که بهش می ارزیده .

- عکاس باشی بهتر دید نه فقط خودش که شما هم از هنرش !!!! لذت ببرید و صد البته خط کش باشید برای حقیر .

- فلذا فتوبلاگی باز نمودیم و ...

- این آدرس عکاسخونه .

- تیما و تبرکا اولین عکس رو تصویر ورودی کهف الشهدا انتخاب کردم .

منتظر خوندن نظراتتون هستم مخصوصا شما حضرات هنرمندان !

یاعلی


[ چهارشنبه 88/7/29 ] [ 10:28 عصر ] [ دازاین ]

جلسات غربشناسی

سلسه جلسات غربشناسی با حضور دکتر باقری

مکان ثبت نام : دفتر انجمن اسلامی دانشجویان مستقل ساختمان مرکزی اتاق 150

زمان ثبت نام : هر روز ساعت 10 الی 16

دفتر مطالعات و پژوهشهای غربشناسی


[ سه شنبه 88/7/21 ] [ 5:58 عصر ] [ دازاین ]

بسم الله

(این یادداشت اصلا برای اولین شماره از نشریه انجمن اسلامی مستقل دانشگاه قم نگاشته شده است)
اقتضای حال سیاست زدگی پوشیدگی حقیقت ورای حجاب های مبتذل و سطحی سیاسی است . همه چیز را سیاسی دیدن و درباره همه چیز سیاسی قضاوت کردن نه تنها حقیقت را به محاق می برد که ما را از درک سیاست حقیقی نیز عاجز می کند و تنها قشری ظاهری از آن را به ما می نماید .
بیان اینکه چرا حوالت امروزین ما پیش از همه واجد سیاست بینی و سیاست زدگی است مجالی دیگر می طلبد ، آنچه انگیزه نوشتن این وجیزه شده و این مقدمه کوتاه را برای پرهیز از شتابزدگی های سیاسی طلب کرده است دفاعیات و مصاحبه ی یکی از متهمان حوادث اخیر بعد از انتخابات بود که بدون شک از برجسته ترین تئوریسین های جریان موسوم به دوم خرداد است . گمان نمیکنم دست کم بعد از مصاحبه های اخیر جناب حجاریان با صدا و سیما دیگر نیازی به معرفی ایشان باشد پس وقتتان را نمی گیرم و به سراغ اصل مطلب میروم :
هر چند دستمایه ی نوشتن این یادداشت یک واقعه ی ظاهرا سیاسی است و به همان دلیلی که ابتدائا ذکر کردم اغلب تحلیل ها راجع به آن رنگ و لعاب سیاسی (بهتر است بگویم سیاست زدگی دارد) اما فارغ از آنها (اگر فراغتی ممکن باشد) حقیر قصد ارائه تحلیل کوتاهی از بخشی از این اعترافات را دارم ، موضوعی که مدتیست محور اصلی مطالعات ، تاملات و دغدغه های من است .
و اما آن بخش فوق الذکر از سخنان سعید حجاریان اختصاص به بحث تولید علم بومی و ماهیت علوم انسانی دارد موضوعی که قریب به 50 سال است ذهن بعض از متفکران شرقی را به خود مشغول کرده است .
هر چند از دیدگاه نگارنده مبحث تولید علم بومی شامل علوم دقیقه (تجربی) نیز می شود اما اغلب ترجیح میدهند نهایتا و با ذکر قیود فراوان آنرا محدود به حوزه علوم انسانی کنند . اجالتا به دلیل اینکه تبیین ماهیت و ساختار علوم تجربی برای روشن شدن عصری و مقید بودن آنها زمان مفصل دیگری می طلبد و همچنین به واسطه ی اینکه علوم انسانی عموما و فلسفه خصوصا بنیان و شالوده دیگر علوم هستند حقیر نیز بحث خویش را منحصر به آنها می کند .
در نگاه ظاهربین آنچه ابتدائا خودنمایی می کند و به تصور عوام (این عوام شامل روشن فکران و جامعه نخبه ما نیز میشود) می آید بی طرفی ، مطلق بودن و یا به تعبیری خنثی بودن ماهیت همه علوم از جمله علوم انسانی است و بیشتر ترجیح میدهند آن را دستاوردی متعلق به همه بشریت و نتیجه ی تکامل نوع بشر و انباشت علوم طی قرون بدانند . اگر این داعیه را قبول کنیم – که اغلب این کار را میکنند – بودن تردید سخن گفتن از علم بومی (یا دینی و یا حتی غربی) بی معنا شده و بالتبع تولید آن نیز مبهم بلکه مهمل خواهد بود .
تابوی اینگونه تلقی از علم سالهاست در مهد پیدایش این علوم شکسته شده است ( تقریبا از اوایل قرن بیستم میلادی) و امروزه سخن گفتن از مکتبهایی مانند پوزیتیویسم منطقی و دفاع از آن نشانه ی ناآگاهی فرد از تحولات فلسفه علم در جهان خواهد بود . اما ما باز به اقتضای حال بی زمانی و معلق بودن خویش هنوز مدعی رنگین بودن حنایی هستیم که دیر زمانیست رنگ خویش را نزد صاحبانش از دست داده است .
به هر تقدیر متزلزل شدن بنیان های تمدن غرب و همچنین وزیدن نسیم های پست مدرنتیه هرچند ناقص و گاه به دنبال سیاست زدگی اندک اندک زمزمه های مباحثی از این دست را فراهم کرده هم اکنون از گوشه و کنار مجامع علمی و فرهنگی مشرق زمین نداهایی در نقد مدرنیته و به دنبال آن جستجو برای یافتن علمی مناسب حال و وضعیت جدید شنیده می شود . با وجود اینکه هنوز این زمزمه ها به گفتمان غالب در فضای علمی – فرهنگی ما تبدیل نشده و هستند ( کم نیستند) کسانی که با شنیدن اینگونه مباحث بیشتر با دیده ی تمسخر و تردید به آن می نگرند ، اما حقیقت آن است که ما را از پرداختن به این مقولات گریزی نیست چه آنکه مسیر فراروی تمدن منحط غرب دیگر گشوده نیست و دست کم امروز مجالی برای سهیم شدن در سرنوشت تاریخی غرب برای ما مردمان مشرقی باقی نمانده است (اگر فرض بگیریم از ابتدا ممکن بوده است) و امتناع از توجه به حال کنونی و تلاش برای شناخت مختصات تمدنی جدید تنها زمان فرا رسیدن عهد دوباره را به تعویق می اندازد و به فرو رفتن هر چه بیشتر بشرشرقی در منجلاب توسعه نیافتگی (سودای توسعه) منجر خواهد شد .
علی رغم آنکه به اعتقاد راقم این سطور و بر خلاف اظهارات سعید حجاریان و برخی دیگر از متفکرانی که به تامل در این حوزه پرداخته اند علم به هیچ وجه در فرآیند های برنامه ریزی شده تولید نمی شود و اساسا محصول برقراری و اقامه ی نسبتی جدید با عالم و آدم و مبدا عالم و آدم در وجود بشر است ، با اینحال شنیدن این سخنان از زبان کسی که یکی از نظریه پردازان برجسته مدرنیزاسیون روشنفکرمآبانه بوده است (اگر بپذیریم امروز نیست) مایه بسی خوشحالی و صد البته تاسف است . خوشحالی به این واسطه که پیداست این زمزمه امروز تبدیل به دغدغه ای شده است که حتی حجاریان سیاست باز را نیز متوجه خود کرده است و این یعنی احساس نیاز به این مقولات که قدم اول راه صعب و دشوار خودآگاهی و سپس دل آگاهیست . و تاسف به واسطه ی آنکه با بیان این سخنان بیش از همیشه برای حقیر معلوم شد که جمع کثیری از جماعت روشن فکرمآب این مرز و بوم آگاهانه و با تذکر نسبت به وجود این حقایق باز بر شاخه می نشینند و ...
به هر حال و حتی با قبول این پیش فرض (قابل تولید نبودن علم در پروسه های برنامه ریزی شده) نیز وظیفه و تکلیف ما به عنوان افسران جبهه فرهنگی و اساتیدمان به مثابه ی فرماندهان این جبهه بیش از پیش سنگین خواهد بود ، وظیفه ای که بیش از همه متوجه تذکر پیدا کردن و سپس متذکر کردن جماعت حیران است نسبت به موقعیتی که در آن به سر میبریم چه آنکه بی توجه و بدون برقراری نسبت درست با حقیقت عهد کنونی عالم هر تلاشی حتی با نیات طیبه آب در هاون کوبیدن بوده هرگز ما را رهنمون به بنیان گذاری جامعه ای دیندار ، پویا و متعالی نخواهد کرد .
والسلام


[ یکشنبه 88/7/12 ] [ 1:45 صبح ] [ دازاین ]

بسم الله

سلام

چند وقتیست نمی نویسم...

همین باعث شده تقریبا اکثرا بازدید کننده های ثابت وبلاگم دیگه گویا سر نمیزن و این برای یه بلاگر خیلی بده ...

یکی از دوستان پرسید چرا نمی نویسی ... این دوستم یکی از پرنویس ترین بلاگرهاست...

راستشو بخواید حرفی برای گفتن نیست !

من هم دوست ندارم وقت کسی رو بگیرم ...

انگار همه ی حرفا رو همه یا زدن یا دارن میزنن ...

من هم گفتم که دوست ندارم حدیث نفس بگم یا فقط احساساتم رو بیان کنم ...

یا بیام برای هر حادثه ی سیاسی و اجتماعی یه شعار بدم و مرده باد زنده باد بگم ...

هر چند دارم چیزایی مینوسم و قطعا بعد از نوشتنشون تو وبلاگم هم میزارم اما...

دستم به قلم نمیره ...

بیشتر دوست دارم بخونم تا بنویسم...

این پستو زدم تا بدونید هم نظراتو میخونم و هم اینترنت هست ولی حرفی نیست برای زدن ...

یاعلی

 

 


[ شنبه 88/7/11 ] [ 1:41 صبح ] [ دازاین ]

بسم الله

سلام...

بالاخره سالروز تولد جناب وبلاگ پرسش هم رسید ...

بله حالا که نگاه میکنم تحقیقا 75 یادداشت اینجاست ...

البته انگیزه اولیه این وبلاگ چیز دیگری بود ، انگیزه ثانویه آن هم همانطور دیگر و حالا به هوای دیگری مینویسم ...

هر چند که انگیزه های دیگر هنوز هم هستند ...

در این یکسال با خیلی ها دوست شدیم ... با خیلی ها دوست بودیم ارادتمان بیشتر شد ...

در این یکسال خیلی آموختم ...

تجربه ی خوبی بود ... تجربه ی خوبی هست ...

باشد که مقبول درگهش بیفتد ...

یاعلی


[ شنبه 88/6/21 ] [ 10:38 صبح ] [ دازاین ]

بسم الله

سلام

هر کس به مقتضای گرایشات سیاسی خود و از نظرگاه خاص خویش به دفاعیات و دادگاه متهمان اغتشاشات اخیر نگاه می کند  . برخی از همان ابتدا و حتی قبل از آغاز دادگاه آنرا دروغین خواندند (اینکه علم غیب را از کجا آورده اند از خودشان بپرسید) ، بعضی هم وقتی  محتوی دفاعیات و تبعات آن را به ضرر خویش یافتند همان کردند که میدانید . وخب برخی به دید نحوی افشا گری و سر گشایی به این دادگاه مینگرند ( اینکه حقیر جزو کدام دسته ام یا اصلا نگاه خودم را دارم بماند برای بعد )

اما از میان تمام دفاعیات آنچه نظر من را به خودش جلب کرد دفاعیات سعید حجاریان بود . (متن کامل دفاعیات را اینجا ببینید)

نه به دلایل سیاسی بلکه به دلایل علمی !

چون قصد لفاظی و تکرار مکررات را ندارم فقط و فقط شما را دعوت میکنم به دوباره مطالعه کردن متن دفاعیان متنهی اینبار با نگاه موسوم به تولید علم یا جنبش نرم افزاری . شنیدن این سخنان از سوی حجاریان نشان دهنده خیلی چیزهاست که باز هم بماند برای بعد .

همینقدر بدانید که بسیاری از ارگانها و افرادی که حجاریان آنها را مقصران اصلی این وضع میداند ( و حتی مهم تر از این درگیری ها) واقعا مقصر اصلی هستند هرچند نه به لحاظ حقوقی و سیاسی بلکه از نقطه نظر فرهنگی .

ناگفته نماند حتی با همین نگاه هم خود جناب حجاریان و هم مباحثه های ایشان در حلقه کیان در راس متهمین قرار میگریند .

یاعلی

العاقبه للمتقین

پ.ن 1 : مدتیست به رایانه دسترسی ندارم و فقطز گهگاهی به کافی نت برای چک کردن ایمیل و وبلاگ و ... سر میزنم نبودنم به این خاطر است .


[ پنج شنبه 88/6/5 ] [ 6:31 عصر ] [ دازاین ]

بسم الله

سلام

انتخابات تموم شد ...

احمدی نژاد 24 میلیون رای آورد ...

موسوی و کروبی درخواست ابطال انتخابات را کردند ...

تهران شلوغ شد ...

مادر و فرزندی در یک مهدکودک بر اثر تیراندازی بعد از راهپیمایی آرام معترضین کشته شدند ...

رهبری در خطبه ها اتمام حجت کرد ...

بالاخره اعتراضات تمام شد ...

موسوی بیانیه هشتمش را صادر کرد ...

نمازگزاران با کفش به هاشمی در نماز جمعه وحدت بخش اقتدا کردند ...

مشایی معاون اول شد ...

بسیج دانشجویی دانشگاههای تهران به احمدی نژاد برای انتصاب مشایی اعتراض کردند ...

کیهان : آزمون ولایت پذیری احمدی نژاد ...

نامه آقا رسانه ای شد ...

مشایی عزل شد ...

دادگاه فتنه گران برگزار شد ...

ابطحی : هاشمی میخواست از مقام معظم رهبری انتقام بگیرد ...

مراسم تنفیذ احمدی نژاد برگزار شد ...

هاشمی ، ناطق نوری ، خاتمی ، کروبی و میرحسین موسوی در جلسه حضور نداشتند ...

عمو پرونگ از مدعوین جلسه بود ...

حضرت آقا : در امتحان انتخابات برخی از خواص مردود شدند ...

.

.

.

خوش بود گر محک تجربه آید به میان تا سیه روی شود هرکه در او غش باشد ...

چهارسال سختی در پیش است کمربندها را محکم ببندید ...

یاعلی


[ سه شنبه 88/5/13 ] [ 4:36 صبح ] [ دازاین ]

بسم الله

سلام

زیاد اهل رمان خوندن نیستم . پس باید برام خیلی جالب باشه که یک رمانو ظرف 48 ساعت که 4 ساعتش در یک وضعیته غیرعادی بود(تو اتوبوس ، خودتون مشکلاتشو تصور کنید) بخونم .

به دلایل کاملا غیرادبی کافه پیانو رو انتخاب کردم ‍، فرهاد جعفری از احمدی نژاد حمایت کرده بود ، دنبال یک کتاب برای سوغاتی خواهرم میگشتم .

کافه پیانو خیلی خوب پرداخت شده یعنی واقعا جذابه و کاره خودشو بلده اما اینکه چی میخواد بگه : والا منم آخرش نفهمیدم !

البته اصولا ادعایی در این مورد که گیرایی بالایی دارم ، ندارم اما انصاف بدید که کافه پیانو شبیه یک دفترچه خاطراته یا اونطور که در وب سایت ها و وبلاگ ها خوندم شبیه یک وبلاگ (تعبیر خوبیست) منتهی حقیر شدیدا معتقدم باید نفعی در هر اثر هنری نهفته باشه حالا چه نفع اخلاقی ، چه سیاسی ، چه ... اما صرفا حدیث نفس گفتن نه در محتوی هنر است و نه ره به جایی میبرد .

کافه پیانو حرفایی دارد ، جدا جدا که به هیچ وجه در یک کل واحد نمی گنجد یعنی هرکدام حرفیست که منصرف از درستی و نادرستیش باید به آن فکر کرد اما دسته آخر ما فقط باید عاشق شیرینی گل گیسو بشویم و دیگر هیچ ... .

اما کافه پیانو کمی بددهن هم هست ! من خیلی و خیلی به این موضوع حساسم و خیلی از این بابت ناراحت شدم هرچند با شناخت کم و بیشی که از ماهیت و ذات رمان و ادبیات مدرن دارم (من رمان کم میخونم ) معتقدم این هم اقتضاء قالب مدرنی مثل رمان است . فقط به این نکته توجه بکنید که رمان را باید تنهایی و در دلتان بخوانید و ذات قصه های سنتی در جمع خوانده شدن و بلند خواندن است (زیر کرسی و از لب مادربزرگ و البته با رعایت جوانب اخلاق) .

قصدم نقد ادبی این داستان نیست که اصلا کارم این نیست ، از خواندش لذت بردم و البته نقدهای محتویی که بخشی را گفتم دارم اما پیشنهادی برای خواندن و نخواندش نمیکنم (برعکس آثار امیرخانی که هرجا دستتان رسید بخوانید ، انشالا آقای جعفری ناراحت نمیشوند) .

شنیدم با اخراجی ها مقایسه شده بود ، شاید ولی خیلی حرف پرتیست ، یعنی از خود فرهاد جعفری هم شنیدم ولی ...

من نه عقاید یک دلقک را خوانده ام و نه هیچ کتاب دیگری را هزار بار ، و نه هانریش بل را میشناسم و هیچ علاقه ای هم به تکرار اسامی و برندهای خارجی و داخلی ندارم اما استفاده از آنها شاید در رمان جالب است شاید لازم .

کافه پیانو یک اثر روشنفکریست( و گاهی که کم هم نیست یک ژست روشنفکری) ، و در جای جای داستان این حال موج میزند ، اما این هم سلوکیست  هر چند به شدت از آن متنفرم  .

به جز انتخاب احمدی نژاد برای ریاست جمهوری با خیلی از عقاید آقای جعفری مخالفم و اصلا قبل از همه با اصل روشنفکری ! اما بالاخره چه میشود کرد یک جورایی همشهی  هستیم دیگر، باید هوایش را داشته باشیم ( نیمی از من بیرجندیست و فرهاد جعفری اصالتا بیرجندی) .

خیلی دوست دارم بچه هایی مثل گل گیسو را و این هم آدرس وب سایت بعبعیش !

 

کافه پیانو تجربه ی خواندن یک کتاب است در 48 ساعت ، میخواهم بگویم داستان خوبیست !

 

والسلام علی من التبع الهدی 


[ سه شنبه 88/4/9 ] [ 4:36 صبح ] [ دازاین ]

 بسم الله

سلام

هرچند مدتی ست از روز رای گیری و انتخابات گذشته است و تصور عمومی با توجه به سابقه ای که از انتخابات های گذشته داشت این بود که بعد از رای گیری فضای کشور تغییر خواهد کرد و به حال عادی بر خواهد گشت ، اما به دلایلی در مورد این دوره اتفاقات جدیدی افتاد که در جای خود نیاز به بحث دارد .

اما یکی از موارد مهمی که در این دوره حائز اهمیت بود روشن شدن بعضی مسائل پشت پرده و مواضع واقعی بسیاری از شخصیت های کلیدی نظام بود . مشخصا در این یادداشت منظور حقیر مسائل اقتصادی نیست ، بلکه عملکرد افراد در حوزه سیاسی و اعتقادی و مهم تر از آن گفتمان های حاکم بر جریان های سیاسی و اجتماعی که باعث مرزبندی های جدیدی در درون نظام شد .

یادداشت حاضر متن پیاده شده سخنرانی استاد گرانقدر حضرت حجه الاسلام پناهیان در هیئت محبین اهل بیت در تاریخ 15/3/88 است .

بخش ابتدایی سخنرانی به دلیل ماهیت انتخاباتی و همچنین جلوگیری از اطاله کلام حذف شد و آنچه پیش روست قسمت مهم این سخنرانی است که شاید امروز بیش از قبل مورد نیاز باشد . فلذا پیشنهاد میکنم تمام دوستان حتی اگر حوصله ی خواندن متن های طولانی را ندارند حتما و حتما این سخنرانی را بخوانند و در صورت امکان فایل صوتی آن را از سایت مرکز اسناد دانلود کنند و گوش کنند چرا که روشن کننده پشت پرده ی بسیاری از رفتارهای امروز برخی از افراد است .

انشاالله که مفید فایده باشد .

:

  

 ...ایشان وارد موضوع اصلی بحث، یعنی تحلیل مواضع و جریانات اخیر، که خصوصاً در مناظر? آقایان احمدی‌نژاد و موسوی، روشن شد، شدند:
«ولی اینها تازه حرف‌های قدیمی است، حرف‌های جدیدی که در عرصه آمده حرف‌های دیگری است. من واقعاً فکر نمی‌کردم که در متن وضعیت سیاسی جامعه ما و سیاسیون جامعه ما اینقدر ناجوانمردی باشد.»
خطرآفرین بودن مواضع غیر اخلاقی، در پوشش نمایش ظاهری اخلاق
•    پناهیان، پیش از پرداختن به انتقادهای خودش از بی‌انصافی‌های موجود، ابتدا به انتقاد خودش از آقای احمدی‌نژاد، اشاره کرد و گفت:
«بنده عرض کردم اگر بنا باشد انتقادی بکنم، اول به دوست خودمان آقای احمدی‌نژاد می‌گوییم که اگر اسم نمی‌آوردی «شاید» بهتر بود. ولی «شاید». این «شاید» را یادتان باشد تا من بعداً عرض بکنم.»
•    ایشان سپس با انتقاد شدید از برخی بی‌انصافی‌های موجود، مواضع غیراخلاقی برخی کاندیداها، در پوشش نمایش ظاهری اخلاق، را بسیار خطرناک برشمرد و گفت:
می‌گویند آقای احمدی‌نژاد یک مقدار دیکتاتورمآبانه رفتار می‌کنند. البته آقای موسوی به ایشان می‌گفتند: «نمی‌گویم که شما دیکتاتور هستی، ولی منش‌های شما دیکتاتورمآبانه است.» اما اگر شما بدانید آقای احمدی‌نژاد با چه مواجه است؟! ما الان تازه داریم می‌فهمیم که آقای احمدی‌نژاد با چه جور افرادی طرف است! من اگر انتقادی هم خودم در این زمینه به ایشان داشتم، کوتاه می‌آیم. اگر طرف‌های آقای احمدی‌نژاد امثال شماها هستید، ایشان باید خیلی دیکتاتورمآبانه‌تر عمل بکند!
اگر این جور رفتارها دیکتاتورمآبی است، جوان‌ها شما اصلاً (دوران نخست‌وزیری را) یادتان نیست. اصلاً دیکتاتورمآبی خودِ آقای موسوی هزار برابر آقای احمدی‌نژاد بوده. بنده نمی‌پسندم آن نامه نگاری که بین مجلس و آقای احمدی‌نژاد شد، بعد از بودجه‌ای که مطرح شد. حالا قضاوت هم نمی‌کنیم، انصافاً اطلاعاتم هم زیاد نیست، ولی آن فضا را نمی‌پسندم. اما اگر شما بدانید زمان آقای موسوی، آقای موسوی با امام و مملکت چه کار می‌کرد؟! اگر یک چیزی خلاف نظرش می‌شد، چه کار می‌کرد؟ وسط جنگ ایشان استعفا داد. نام? استعفای ایشان هست، ما برای حفظ آبروی ایشان نامه ایشان را نمی‌خوانیم. ما از آقای موسوی انتظار انصاف داریم. اگر نمایش ظاهری اخلاق باشد، اما موضع‌گیری‌ها غیر اخلاقی باشد اینکه خیلی خطرناک‌تر است!! تمام بد اخلاقی‌ها را در حق ایشان مجاز می‌کند.
ما داریم با یک پدیده‌های جدیدی مواجه می‌شویم! انشاءالله بعد از انتخابات بشود، ببینیم وضع انتخابات چه جوری می‌شود. بعداً اگر لازم بود دیگر حسابی باید آدم از خجالت خیلی‌ها در بیاید. حالا فضای انتخابات است زیاد کاری نداریم. فعلاً بگذارید برود جلو. ولی مگر نسل شهدا و فرزندان انقلاب مرده‌اند، که بگذارند مملکت به عقب برگردد؟!
شما شایستگی‌های مقام معظم رهبری را در موقعیت ریاست جمهوری می‌بینید. ایشان(آقای موسوی) حداقلِ اختیارات ریاست جمهوری را هم نمی‌گذاشتند اعمال بشود. بعد از دست ایشان استعفا دادند، شکایت کردند به امام. مملکت را در آستان? تعطیلی قرار می‌دادند.
زنده شدن موضوع جام زهر
•    حجت‌الاسلام علیرضا پناهیان، در ادامه، برای روشن شدن مفهوم «مواضع غیراخلاقی» و نشان دادن منشأ و میزان فشارهایی که امروزه به آقای احمدی‌نژاد وارد می‌شود، خواستار زنده شدن موضوع «جام زهر»، به عنوان پیشینه و ریش? تاریخی این فشارها شد و گفت:
بنده بحثی که دیشب در شهرک شهید محلاتی، بین آن همه از دوستان با سابقه، گفتم، اینجا هم عرض می‌کنم. امروز هم من بررسی‌هایم را برای خودم شروع کردم. من تازه دارم متوجه می‌شوم. این جام زهری که به امام نوشانده شد برای پذیرش قطعنامه، در اثر گزارشی که به ایشان دادند مبنی بر اینکه ما دیگر پول در خزانه نداریم برای خرج کردن برای جنگ، من خدا شاهد است ریزش را می‌خواهم بروم در بیاورم. امام فرموده بودند جوانان انقلابی من در آینده خواهند فهمید قصه چیست. من می‌خواهم همین الان بفهمم چیست.
شما یقین بدانید اگر آن زمان تیپی مثل احمدی‌نژاد رئیس دولت بود، هیچ وقت یک همچین گزارشی نمی‌رفت پیش آقا که آقا ما بودجه نداریم جنگ را تمام کن! چرا امام فرمود جام زهر را می‌نوشم؟ تمام کردن جنگ، خوب بود یا خوب نبود؟ اگر خوب بود، چرا فرمود جام زهر را می‌نوشم؟! سه روز قبلش امام چه موضعی گرفتند؟ سه چهار روز قبلش فرمودند امروز صلح کردن مثل صلح کردن امیرالمؤمنین با معاویه است.
این چه گزارشی بوده؟ کسی با چنین مواضعی، با چنین نگاهی، با چنین دیدگاهی که ما الان داریم از او می‌بینیم، و الان دارد می‌گوید، چنین کسی اگر بخواهد گزارش بدهد، من به هیچ گزارشش اعتماد نمی‌کنم! (از جمله، گزارش به امام). هر کسی درد انقلاب داشته باشد، معلوم است آتش می‌گیرد! من فکر می‌کنم آقای احمدی‌نژاد خیلی آرام برخورد کردند. آدم احساس خطر می‌کند برای نظام!
شما آن موقع که صدام آمده در مملکت و داریم می‌جنگیم، احساس خطر برای مملکت نمی‌کنی و استعفا می‌دهی! بعد امام آن جواب را به شما می‌دهند که: «لااقل این جریان استعفایت را در یک همچین موقعیتی که مردم دارند کُشته می‌شوند با ما در میان می‌گذاشتی استعفا می‌دادی»! این چه کاری است؟! این کارها را می‌کردی که پوئن بگیری در بحران جنگ؟! آن موقع، احساس خطر نمی‌کردی؟! حالا چی شده خطر احساس می‌کنی؟! چه چیز را تو خطر می‌بینی؟ چه چیز را تو خطر نمی‌بینی؟!
تغییر ساختارهای باقیمانده از دوران طاغوت را خطر می‌دانی؟! در دفاع مقدس، مملکت زمین بخورد را خطر نمی‌دانی؟! قرارداد سعدآباد را برای مملکت خطر نمی‌بینی؟ آقا شما کی هستی؟! الان ما باید بپرسیم آن گزارش که به امام داده بودی، آن چه بود؟ چقدرش واقعی بود؟ که گفتی «ما دیگر پول نداریم.» من دیگر اطمینانم سلب شد. رفقا! من اعتمادم سلب شد نسبت به آن گزارش.
شانصدجور می‌شود گزارش تهیه کرد، شانصد جور می‌شود یک پول را تقسیم کرد، شانصد جور می‌شود طراحی کرد. این جوری نیست که یک کسی بیاید بگوید آقا به بن‌بست رسیدیم، ما هم قبول کنیم. بعد هم بگویند: نه آقا، ایشان کارشناس هستند. اولاً ایشان دیگر کارشناس نیستند، چون ما الاهم و فالاهم‌هایش را دیدیم.
چرا آقای موسوی با خودش این کار را کرد؟ چرا یک نام خوشی که کسی با این نام خوش کار نداشت را دست زد؟ چرا؟ آیا خون آن شهدا به جوش آمده؟ نوبت این رسیده که بعضی‌ها به یک سری سؤالات جواب بدهند؟ اگر ما نپرسیم، نسل بعد که می‌پرسد؟ من می‌خواهم شما را حساس کنم، نسبت به جام زهر و گزارش آقای موسوی به امام و خونی که به جگر مقام معظم رهبری کردند.
کاش ایشان منصفانه صحبت می‌کرد. می‌گفت: «آقای احمدی‌نژاد، در میان مردم رفتنِ شما خیلی خوب بود، نظام را بیمه کرد، ...» اما وقتی می‌گردد می‌گوید: «مردم را دنبال خودت راه می‌اندازی»، این خیلی غیرمنصفانه است. شخصیتی که این جور غیرمنصفانه حرف بزند، این شخصیت اگر همین‌جور غیرمنصفانه آن گزارش را به امام داده باشد، مسئول جام زهر کیست؟ همشیر? ابوی بنده؟ جام زهر بالاخره در کار بوده یا نبوده؟!
شدت بی‌انصافی‌ها
•    پناهیان، سپس به تشریح دو نمونه از بی‌انصافی‌ها پرداخت و گفت:
ایشان(آقای میرحسین) فرموده‌اند: «مردم را دنبال خودت راه می‌اندازی، نامه جمع بکنی،...» واقعاً ماهیت حرکت آقای احمدی‌نژاد این است؟! انصاف بده! خب، بگو: «آقای احمدی‌نژاد شما پشت‌کار داری، ما هم بیاییم رئیس جمهور بشویم به اندازه شما که نمی‌توانیم کار بکنیم.» چهار تا کلم? منصفانه بگو، والله تو می‌بُردی. مگر شما نمی‌خواستید ببرید؟ و به هر قیمتی ببرید، من راهش را به شما می‌گویم. کاش یک مشورت می‌گرفتید از من. من مخلصانه به شما می‌گفتم، مخلصانه.
می‌گفتم آقا، تمام محسنات آقای احمدی‌نژاد را تأیید کن. عیب‌های اساسی‌اش را هم بگیر. بعد بزرگ‌نمایی، کوچک‌نمایی هم نکن. دقیقه‌ای یک دفعه هم نگو احساس خطر، بگو: «وضعیت خیلی عالی شده، موقع ثمره‌گیری از زحمات تمام دولت‌های گذشته، و از جمله دولت آقای احمدی‌نژاد است.» بعد بگو: «من فکر می‌کنم در این شرایط من بیایم بهتر است، یک وفاقی ایجاد می‌کنم.» همه به تو رأی می‌دادند. کسی با آقای احمدی‌نژاد پسر خاله نیست، ایشان هم که به قدر کافی برای خودش دشمن درست کرده که تازه ما داریم بهش حق می‌دهیم. منصفانه صحبت کن.
تمام ملّت‌های جهان، کنفرانس دوربان شمار? دو را که دیدند، چقدر اقبال پیدا کردند به عزت ایران اسلامی؟ چگونه موجب منکوب شدن آمریکا در مقابل ما شد؟ اگر آدم الکی انکار بکند، که چیزی برطرف نمی‌شود که عزیز من! چرا اینطور رفتار می‌کنید؟
این نحوه برخورد ظالمانه‌ای که آقای موسوی در گفته‌هایش با آقای احمدی‌نژاد انجام داد، اینکه آبروریزی‌اش خیلی بیشتر بود در مقابل مدرک خانمشان. اصلاً دیگر آن عیب در مقابل این عیب‌های وحشتناک دیده نمی‌شود.
تردیدهای اساسی در مورد برخی مسائل ناگفته
•    پناهیان، سپس به فرعی بودن موضوع انتخابات و بحث‌های انتخاباتی اشاره کرد، و موضوع اصلی را حل معمای تاریخی «جام زهر» دانست، و گفت:
من اصلاً به الان هم کاری ندارم. به خدا اینقدر که برای من آن جام زهر مهم است، مسئل? این انتخابات مهم نیست. من بچه جنگ هستم و این معمّای تاریخی برای من مهم است. انتخابات جدید برای من مهم نیست. تردیدهای اساسی دارد برای ما پدید می‌آید.
ما فکر می‌کردیم شما این هشت سال اخیر، در دولت اصلاحات، هیچی نمی‌گفتی، خیلی انسان با حیایی بودی که هیچی نمی‌گفتی و الا فکر می‌کردیم که تو هم خیلی از اشکالات را می‌فهمیدی.
•    پناهیان سپس تردیدهای اساسی خود در ارتباط با میزان دشمن‌شناسی آقای موسوی، با توجه به موضع ایشان در مورد اسرائیل، مورد پرسش قرار داد و گفت:
آقا ما واقعاً جنگ را چگونه اداره کردیم؟ خیلی چیز عجیبی است. کشوری که جنگ می‌کند باید دشمن‌شناس باشد. میزان دشمن‌شناسی بند? خدا آقای موسوی را هم دیدیم که اسرائیل را در یک کلام خلاصه کرد. مگر اینکه بعداً از انتخابات یک جوری عذرخواهی کنند و الا بالاخره ما باید وضعیت را روشن کنیم. این جوری که نمی‌شود. چه گفتند؟ گفتند: ما با رفراندم مشکل نداریم، باید رفراندم در فلسطین اشغالی برگزار بشود. این طرح این آقا بوده. فرمودند: مانند هم? کشورهایی که اشغال شده، و بعد از اشغال رفراندم برگزار می‌کنند. آیا اسرائیل مثل همه کشورهاست؟ واقعاً نگاه آقای موسوی این است؟! فلسطین اشغالی مثل همه کشورهای اشغالی دیگر است؟! اینقدر ساده مسئله را نگاه می‌کنند؟
من فکر می‌کردم هشت سال اصلاحات، ایشان تحمل کردند. ایشان آن اول اصلاحات خوب آمدند. یک سخنرانی کردند من دعایشان کردم. دعای من که ارزشی ندارد، خیلی‌ها دعایشان کردند. ایشان آمدند علیه توهم توطئه صحبت کردند، و گفتند: نه، توطئه هست. دوم خردادی‌ها این‌قدر ایشان را منکوب و لگدمال کردند، که ایشان رفتند. ما فکر می‌کردیم چون ایشان ضد دوم خردادی‌ها، حالا آن بخش روشنفکر ضد انقلابی‌شان، بود، بایکوت‌شان کردند.
هر دم از این باغ بری می‌رسد      تازه‌تر از تازه‌تری می‌رسد
آقای موسوی! خودت را برای قیامت و برای آینده انقلاب حفظ کن! شما از بعضی از حرف‌هایی که در این ایام زدی باید عذرخواهی کنی.
حرف‌هایی که مهم‌تر از نتیج? این انتخابات است
•    این استاد حوزه و دانشگاه، در ادامه به تحلیل حرف‌هایی که آنها را مهمتر از نتیج? این انتخابات عنوان کرد، پرداخت و به یک دیدگاه بسیار ناپسند، غیر اصولی، و فریب کارانه برای جمع کردن آرا اشاره کرد وگفت:
بعد حرفی که شما می‌زنید چیست؟ رسماً یک حرفِ غلط. این حرف‌ها باید ریشه‌اش کنده بشود! اینها مهمتر از نتیج? انتخابات است! ایشان رسماً می‌گوید: «ما گفتیم هر کسی می‌خواهد بیاید به ما رأی بدهد، رأی بدهد. هر کسی می‌خواهد از ما حمایت بکند، حمایت بکند.» در حالی‌که شما باید یک موضعی بگیری که بعضی‌ها به شما رأی ندهند. باید یک موضعی بگیری، که بعضی‌ها یکی دیگر را پیدا کنند رأی بدهند. تو چرا خودت را لجن‌مال می‌کنی؟ چرا؟
حالا بهائی‌ها و ضد انقلاب هیچی، ضد ولایت فقیه‌ها به تو رأی بدهند؟ شما چه‌تان می‌شود که ضد ولایت‌فقیه‌ها باید به تو رأی بدهند؟ چرا مواضعی نمی‌گیری که آنها به تو رأی ندهند؟! بیا حسابت را جدا کن. مگر آقای احمدی‌نژاد دور قبل کم رأی آورد؟ مثل اینکه این ملت، همان ملت هستند ها! به هر قیمت رأی آوردن، به لجن کشیدن سیاستی است که عین دیانتِ ماست. برکت کارت را از بین می‌برد.
کاش حق و باطل را با هم نمی‌آمیختی، کاش فقط عیب‌های آقای احمدی‌نژاد را می‌گفتی، دیگر چهار تا حرف ژورنالیستی قاطیش نمی‌کردی.
•    پناهیان، سپس به دیدگاه خطرناک دیگری که برای اولین بار در این دوره از انتخابات، در مناظره‌های انتخاباتی مطرح شد، پرداخت و گفت: با یادآوری موضوع جام زهر
من واقعاً تعجب می‌کنم. من از یک حرف آقای موسوی اینقدر احساس خطر کردم که ...، از کدام حرف؟ ایشان به آقای احمدی‌نژاد گفتند: شما چهار سال است دارید خرافه‌گویی می‌کنید که مدام می‌گویید: «تمدن غرب دارد زمین می‌خورد». این را که امام می‌گفتند! شما اینقدر به تمدن غرب معتقد هستی؟ این را که مقام معظم رهبری بیست سال است دارند می‌گویند. شما واقعاً اینقدر از بن دندان به تمدن غرب معتقد هستی؟ واقعاً شما معتقد هستی؟ یعنی این سخن را خرافه می‌دانی؟! این نگاه سیاسی شماست؟!
خیلی عجیب است. گفت تا مرد سخن نگفته باشد، عیب و هنرش نهفته باشد. در تحلیل‌ها، خیلی‌ها خودشان را نشان می‌دهند. من فکر می‌کنم اصلاً صدا و سیما باید یک رویکرد جدیدی آغاز بکند. هر کسی احتمال دارد در چند سال آینده بیاید کاندیدای ریاست جمهوری یا مجلس بشود، خود صدا و سیما برود دنبالشان هی نظراتش را بگیرد، ثبت کند نشان بدهد ما آدم‌ها را بشناسیم. صدا و سیما مدام می‌خواهد آدم‌ها را چهره نکند، هی پرهیز می‌کند هر کسی بیاید حرف بزند. بابا بگذار هر کسی بیاید حرفش را بزند، ما اینها را زودتر می‌فهمیدیم.
آقا این مملکت مملکتی است که هر سال گزینش دارد. مصاحبه کنید، و ما را در جریان این مصاحبه‌های گزینش بگذارید. ما باید گزینش کنیم. دقیقه‌ای یک دفعه در این مملکت انتخابات هست، نامزد بازی هست، می‌آیند خواستگاری، ما باید ناموس مملکت‌مان را به دست این مسئولین بدهیم. هم? کسانی که می‌خواهند انتخاب بشوند، برو دقیقه‌ای یک دفعه برو باهاشون صحبت کن. در هر بحرانی بگذار مواضع‌شان را بگویند. کاش زودتر می‌گفتند این حرف‌ها را.
آیا این خرافه است که تمدن غرب دارد نابود می‌شود؟ خب تمدن غرب دارد نابود می‌شود. این را که خودشان هم دارند می‌گویند! یعنی شما اینقدر به تمدن غرب معتقد هستی؟ خب چرا رو نمی‌کردی؟! »
•    پناهیان، سپس به نتیجه‌گیری از نمایان شدن چنین دیدگاه‌هایی پرداخت و توجه به این دیدگاه‌ها و بررسی نقش آنها، در حل معمای «جام زهر» را بسیار مهمتر از مسئل? انتخاب اصلح عنوان کرد و گفت:
اینها چیزهایی نیست که ما ازش بگذریم، دیگر بحث انتخاب اصلح گذشته. یک چیزی هست به نام جام زهر این وسط، اهمیت این مسئله از انتخاب اصلح مهم‌تر است.
دولت، بودجه، و قدرت توزیع این بودجه در مملکت دست کیست؟ گزارش داده شده به امام که «ما دیگر نمی‌توانیم از جنگ پشتیبانی کنیم. خزانه خالی است.» حالا من امروز اعتمادم به این آقا (در اثر صحبت‌هایی که کرده) سلب شده، باید کی را ببینم؟ آیا شما می‌دانید ما اگر جنگ را خودمان تمام کرده بودیم، چقدر جلوتر بودیم از خیلی از جهات؟ آقایان! من دلیل بیاورم برای این حرفم؟ دلیلم همین است که حضرت امام فرمود: این جام زهر بود که من نوشیدم. یعنی نباید این کار می‌شد.
چرا امام فرمود: جام زهر است که من این صلح را قبول کردم؟ مگر صلح زهر است؟ صلح که خیلی خوب است. پس چرا امام فرمود جام زهر؟ چون در آن موقعیت صلح کردن زهر است. امام یک چیزی می‌دیدند.
مردم! در میان ما کسانی بودند که نکشیدند. داستان این است. این کسان کی‌ها بودند؟ ما با حُسن ظن به همه مسئولین نگاه کردیم، ولی اگر یک کسی گفت آقا من نقش داشتم، دیگر ما چه بگوییم؟ «اقرار العقلا علی انفسهم جایز» تحلیل‌های اینها این را دارد می‌گوید. کاش مواضع سیاسی اصولی‌تر می‌گرفتند.
رسماً مقام معظم رهبری دارد می‌فرماید که «آقا در آمریکا چیزی تغییر نکرده. اینها باید رفتارشان را تغییر بدهند» الان موقعی است که دشمن ما دارد ذلیل می‌شود.
نمی‌دانم آیا آقای موسوی مردی است برای لحظاتی که این گونه است؟ موقع اتمام جنگ هم، صدام موقع ذلّتش بود. من سؤال می‌کنم، سؤالم هم جدّی است، اتّهام هم نیست. این سؤال به خاطر این است که چنین کاراکترهایی را ما از نزدیک(در جریان مالک اشتر) مشاهده کردیم. مالک اشتر دمِ خیم? معاویه رسیده، یک قدم مانده ما کار را تمام کنیم، آنجا صلح کردن ناجور است.
آیا در آن لحظه ما باید این کار را می‌کردیم؟! آقا، واقعاً شاید خزانه خالی بوده؟ بله، ولی من به آقای موسوی اطمینان ندارم که این گزارش را داده. دیگر با این تحلیل‌هایی که آقای موسوی کرد، به ایشان اعتماد ندارم. با این بی‌انصافی‌ها دیگر اطمینان ندارم. تا پریشب ذهنم به یک همچین تحلیلی خطور نمی‌کرد. شاید من سیاسی نبودم، شاید زودتر از اینها باید این را می‌فهمیدم. ما الان با این چه کار کنیم؟
الان که اقتصاد آمریکا ورشکسته شده، و دارد دست گدایی جلوی نوکرهای عرب خودش دراز می‌کند، الان که ما اوج عزت را داریم، الان که الان است، ایشان یک دفعه‌ای بیاید خلاف مواضع مقام معظم رهبری بفرماید «در آمریکا خیلی چیزها تغییر کرده. ما باید با این تغییرها تغییر کنیم»؟ رهبری می‌فرماید: «تغییر نکرده، ما الان باید محکم بایستیم.» الان است که باید محکم بایستیم. آنوقت ایشان آن لحظه‌ای که ما می‌خواهیم پیروز بشویم، مأموریت دارد که بیاید آنجا با خوش اخلاقی، آن لحظه را خراب کند؟ آقا ما سوء ظن پیدا کردیم. به کی بگوییم؟
اشتباه بودن برخوردهای تند با مسئل? شال سبز، و پرداختن به مسائل کم‌اهمیت
•    پناهیان، همچنین به موضوع شال‌های سبز اشاره کرد، و ضمن غیرمنصفانه خواندن سخنانی که بر علیه شال‌های سبز گفته می‌شود، پرداختن به چنین موضوعات سلیقه‌ای را کم اهمیت برشمرد و در مقابل خواستار توجه به حرف‌های اصلی و موضوعات مهم شد و گفت:
من در بعضی از تیترها می‌بینم، می‌گویند آقا شال سبز که مقدس‌تر از قرآن نیست. قرآن را سر نیزه کردند. من می‌گویم اینها تیترهای تندی است، چرا این را می‌گویید؟ الان کسی قرآن سر نیزه نکرده. سلیق? انتخاباتی است. می‌گوید سبز است. کسی را که به سبزی این شال قسم ندادند که بیایید. اینگونه نیست. انصافاً این کار را کردند؟ آیا گفتند: به خاطر قداست شال سبز سادات به ما رأی بدهید؟ انصافاً این کار را نکردند. ما چرا در مقابلشان اجحاف کنیم؟ بالاخره اگر کسی هم به خاطر سیادت ایشان به ایشان رأی بدهد، باز هم سه به هیچ به نفع ارزش‌هاست.
من اینها را بد نمی‌دانم، حتی اگر یک کسی بخواهد از سیادت سوء استفاده کند. حتی ایشان را متهم نمی‌کنیم به اینکه سوء استفاده می‌کند از سیادت. این چیز خطرناکی نیست، این مهم نیست.
به نظر من آن حرف‌هایی که گفتند مهم است. حالا این یک روش است، یک سلیقه است، انتخاب کرده. آقای احمدی‌نژاد که خیلی خوش سلیقه‌تر عمل کرد. فرمود که ما رنگ‌های پرچم کشور خودمان را تجزیه نمی‌کنیم. علامت ما هم پرچم، این خیلی قشنگ‌تر است، پاتک خوبی بود. این غصه ندارد که ما بخواهیم برای شال سبز شعار درست بکنیم. بالاخره اینها چیزهایی است که در انتخابات‌ها پیش می‌آید، رایج هم هست. ما نباید با آن مسائل برخورد تند بکنیم، ما باید با این مسائل برخورد تند بکنیم.
حتی ما نباید کسانی که احیاناً کوته‌فکری‌های انحرافی دارند را به خاطر بعضی کارهای فرعی آنها را متّهم بکنیم. کاش آقای احمدی‌نژاد همان جا خیلی اصولی‌تر مذاکره می‌کرد. گرچه حالا من نمی‌خواهم در مورد آن مناظره حرف بزنم. در مورد آن مناظره حرف هست. بند? خدا آقای احمدی‌نژاد هی وقت کم می‌آورد. از آنطرف آقای موسوی آخر سر اضافه هم آورد، تازه برخی از قسمت‌ها را هم تکرار کرد. به هر حال آدم ممکن است بگوید که ایشان مجمل گو است، مفصل گو نیست. ولی آنجا وقت زیاد مفصلی هم نبود. من بیشتر از ایشان می‌توانستم علیه آقای احمدی‌نژاد حرف بزنم، والله، آخه آدم چه بگوید؟
خطر روی کار آمدن دولتی، با این دیدگاه‌ها
•    پناهیان سپس به خطرآفرین بودن دولتی با این دیگاه اشاره کرد و گفت:
ما سؤال‌های مهمی داریم. ولی بنا بر سوء ظن نداریم، مریض هستیم مگر؟ هر کسی این وسط اسمش بود بهش سوء ظن پیدا کنیم؟ مریض که نیستیم، دوستانه عمل می‌کنیم. ولی ...
ولی این نکته، خیلی نکت? اساسی است: این دیدگاه، اگر دولت دستش باشد، گزارش بدهد، من اطمینان ندارم. این گرانیگاه قصه است، این آغاز ماجراست. شما نگویید دولت هر چه مجلس تصویب بکند، مجبور است آن را اجرا بکند. انگار دولت بلیط فروش اتوبوس شرکت واحد است، بگوید بابا این بلیط را به من دادند بفروشم، من که چاپش نکردم، گفتند اینقدر پول بگیر. نه آقا! صفر تا صد قصه بعد از تصویب، به هزار شکل می‌تواند در بیاید. تدبیر دولت بسیار اهمیت دارد.
امیدوارم این مسائل از عرصه سیاست ما واقعاً دور بشود. البته طبق آمار و چیزهایی که می‌گویند بند? خدا آقای موسوی خیلی احتمالش کم است که رأی بیاورند، ولی اگر رأی می‌آوردند، چون من، حداقل در این صحبتم، دغدغه مملکت ندارم، و دغدغه‌ام پاکسازی فکر غلط از اندیشه سیاسی جامعه است، لذا اگر ایشان رئیس جمهور بشوند آن وقت ما بهتر می‌توانیم حسابی مسائل را روشن کنیم.
ولی حالا به احتمال زیاد، اینطور که آمارها می‌گویند، اینجور نیست. ما هم می‌ترسیم بعد از انتخابات بگویند که مظلوم‌کشی نکن(و دیگر به انتقادهای خودت ادامه نده)، حالا کسی که زمین خورده را دیگر نمی‌زنند، ولی نه، ما این بحث را ادامه خواهیم داد.
بله، مردم ما یک مردم هوشیاری هستند. من خودم در یک محیط دانشجویی که دیگر وقت‌مان خورده بود به آن محیط دانشجویی و نشستیم آنجا پای مناظره. بعد از مناظره، یکی از دانشجوها به من می‌گفت که «من می‌خواستم به آقای موسوی رأی بدهم. آقای احمدی‌نژاد بدکاری کرد اسم آورد. ولی قطعاً دیگر به آقای موسوی رأی نمی‌دهم.»
حالا شما بگویید این حرف‌ها تبلیغات می‌شود، خب بشود. شما حواستان باشد رهبری اشاره‌ای که کردند به جریانات خیابانی، این جریانات خیابانی حرف دارد.
با داشتن بهترین فضا در صدا و سیما، رفتن به خیابان‌ها، باعث سوء ظن می‌شود!
•    ایشان سپس با اشاره به فضای عادلان? صدا و سیما که طبیعتاً به نفع سه کاندیدای دیگر خواهد بود و شده است، به خیابان فرستادن طرفداران برخی از کاندیدها را باعث ایجاد سوءظن دانست و گفت:
من نظر دولت را قبول دارم که فضای صدا و سیما نه تنها عادلانه نبوده، بلکه بیشتر به نفع رقبای آقای احمدی‌نژاد بوده. طبیعتاً هم این جوری می‌شود. چون ایشان دولت دستش هست، آن سه نفر که دولت دستشان نیست، این سه تا می‌توانند راحت به عنوان منتقد بیایند و او باید هی محاکمه پس بدهد. یعنی طبیعتاً هر کسی رئیس جمهور باشد، اگر فضای آزاد باشد برای رقبا، طبیعتاً به ضرر اوست. و آقای موسوی هم دوباره این حرف را کاملاً غیرمنصفانه زدند که «آقا صدا و سیما دستِ شماست.» خیلی حرف تلخی بود. خیلی بی‌انصافی بود.
روز قیامت پاسخ دادن به این مسائل واقعاً دشوار است، واقعاً دشوار است، این انتخابات می‌گذرد، این انتخابات خواهد گذشت.
•    پناهیان پیش از اشاره به مسئل? جریان‌های خیابانی و ارتباط آن با فضای آزاد صدا و سیما، از عملکرد اشتباه صدا و سیما، در نام‌گذاری برنامه‌ای به نام «منطقه آزاد» انتقاد کرد، و آن را ناشی از باور کردن اتهام‌های بی‌اساس انتخاباتی به صدا و سیما دانست و در این رابطه گفت:
صدا و سیما برنامه‌ای داشت به نام منطق? آزاد. این برنامه اصلاً در پارادایم دموکراسی و روشنفکری غربی طراحی شده. آقا بچه حزب‌اللهی‌ها طراحی کردند، خب بچه حزب‌اللهی‌ها اشتباه کردند. بعدش هم مجبور بودند خیلی از حرف‌ها را پخش نکنند.
منظورشان از منطق? آزاد چه بود؟ می‌خواستند بگویند آقا اینجا هر کسی هر حرف مفتی دارد بیاید بزند. مگر هر حرف مفتی را زدن ارزش است؟ مگر آن کلم? آزاد که آنجا گذاشتی، مگر «منطق? آزاد» این یک ارزش است؟ آقا مملکت که دفع? قبل به ادبیات لیبرال دموکراسی رأی نداد، تو الان داری از کی می‌ترسی؟! چه اشکالی داشت می‌گفتند سیاست و عقلانیت؟ این را تیتر می‌کردند. در کل قرآن هم آمده. درد قرآن سر عقل است. بعد هر کسی حرف می‌زد، دوباره همین حرف‌هایی که الان پخش می‌کنند، را پخش می‌کردند. یعنی امروز ارزش طرح آزادی از طرح عقل بالاتر است؟!
حضرت امام نگاهش به آزادی چه بود؟ فرمود آزادی را که خدا داده است، کسی که نمی‌خواهد به ما بدهد. آزادی که هست، بحث سر عقلانیت است. شما به خودت شک داری؟ مثل یک آقایی که دقیقه‌ای یک دفعه بیاید خانه به خانمش بگوید: «ببین خانم شما مطمئن باش من زن دوم نمی‌خواهم بگیرم ها»، خانمش می‌گوید خب باشد، من که چیزی نگفتم. دو دفع? دیگر هم بیاید بگوید، این بند? خدا زهر ترک می‌شود. می‌گوید «آقا تو را به خدا اگر چیزی هست بگو». ماها خودمان انگار به خودمان شک داریم. آقا بیایید اینجا منطقه آزاد. خب این مملکت که اصلاً آزاد هست. دروغ بهت می‌بندند، خودت هم باور می‌کنی؟!
•    ایشان سپس به مسئل? جریان‌های خیابانی و ارتباط آن با فضای عادلان? صدا و سیما برگشت و گفت:
می‌خواستم این را عرض بکنم: فضای صدا و سیما انصافاً عادلانه است، و لذا طبیعتاً بیشتر به نفع آن سه کاندیدای دیگر است. این از صدا و سیما. یعنی کافی بود صدا و سیما یک مقدار علاقه‌مندانه در این چهار سال برای آقای احمدی‌نژاد کار می‌کرد. چیزهایی که ما در سی‌دی‌ها باید ببینیم و اشک‌مان در بیاید، این را از تلویزیون ببینیم. آیا می‌ترسیم یک نفر را بزرگش کنیم؟ خب این واقعیت است دیگر. چرا نشان نمی‌دهیم؟
آخر سر خود رهبری باید نزدیک انتخابات بیاید این را به زبان بگوید. که «رئیس جمهور یک جاهایی رفته که تا حالا یک دانه مدیر کل نرفته بوده.» خب این را باید صدا و سیما نشان می‌داد، تا همه می‌فهمیدند. کار نکردید دیگر. خب صدا و سیما که اصلاً آنگونه که باید، دنبال آقای احمدی‌نژاد باشد که نبوده. حالا غلط یا درستش شاید درست بوده، من اصلاً نمی‌خواهم وارد این تحلیل بشوم.
اما بحث من اینجا است: صدا و سیما فضای بسیار عالی‌ای است برای کاندیدهای دیگر، پس چرا دارند از خیابان زیاد استفاده می‌کنند؟ آدم سوء ظن پیدا می‌کند! به واسط? این قضاوت‌های غیرمنصفانه، آدم وحشتناک سوء ظن پیدا می‌کند! نکند آقایان می‌خواهند بعدش بگویند که «بابا ما که هر چه در شهر می‌دیدیم تبلیغات به نفع فلانی بود، پس این رأی‌ها این جوری شده»؟! اینها موج است دیگر، مقدمه‌سازی برای راه انداختن موج است. لذا اصلاً آدم احساس وظیفه می‌کند به حزب‌اللهی‌ها بگوید: آقا یکی یک دانه عکس به ماشین‌هایتان بچسبانید در خیابان راه بیفتید.
ما واقعاً تشکر می‌کنیم از اینکه کاندیداهای محترم می‌آیند و بالاخره اقشار با سلیقه‌ها و گرایش‌های مختلف را پای صندوق‌های رأی می‌کشند. حالا خودشان، به ما چه ربطی دارد؟ خودشان باید بروند قیامت جواب بدهند که چه کردند. ولی این انتخابات، نتیجه‌اش به نفع هر کدام از کاندیداها باشد، اما برنده‌اش از پیش معلوم است. و این مهمتر از حتی هم? آن حرف‌های تلخی است که ما زدیم. آن جام زهر یادمان می‌ماند و آن را مورد مطالعه و بررسی قرار خواهیم داد. برند? واقعی این انتخابات، کل کشور و تمام مسائلی است که با تامل در معمای جام زهر، حل خواهد شد.
حالا چون فضای انتخابات است و ما قصد نداریم بیش از این حرفی بزنیم که به نفع یا علیه کاندیدایی مورد استفاده قرار بگیرد، بیش از این در این باره صحبت نمی‌کنیم.
(کما اینکه تاکنون هم قصد ما از طرح این مباحث، روشن کردن مسائل مهم‌تری از انتخابات بوده است، که فضای بوجود آمده در این انتخابات، فرصت طرح این مباحث را فراهم کرد.)
ولی آن جام زهر را بعداً مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار خواهیم داد. بله، باید به آن برسیم. دیگر مسکوتش نمی‌گذاریم انشاءالله.
حرف‌های مثبت و قشنگ انتخابات
•    حجت‌الاسلام پناهیان، در انتها توجه به حرف‌های مثبت و قشنگ این انتخابات، را لازم و مانع از افتادن در ورط? سیاه‌نمایی ارزیابی کرد، و گفت:
ولی این انتخابات یک حرف مثبت دارد. دفع? قبل حزب‌اللهی‌هایش هم زیاد از عکس رهبری در تبلیغات انتخابات استفاده نمی‌کردند. شما الان نگاه کنید همه دارند از عکس رهبری استفاده می‌کنند. این این پیروزی به نفع کیست؟ چقدر در این مدت کار کردند؟ خیلی جالب است، اصلاً باغ شده، بهار شده انصافاً. یک وقت سیاه‌نمایی نکنیم. الان هر اصلاح‌طلبی رفته پشت سر اصول‌گراترین آدم خودش. اینها خیلی حرف دارد. خیلی اینها حرف دارد. کیست که قدر این زیبایی‌ها و نعمات را بداند؟
یک زمانی می‌گفتند سیاست باید از مقدسات تهی بشود، باید قداست‌زدایی کنیم از عرص? سیاست، حالا همه دخیل بستند به مقدسات. این خوب است دیگر. اگر کسی بدون عذرخواهی رفتارش را تغییر داد او را نمی‌بخشند؟ می‌بخشند. می‌گویند این یعنی غلط کردم، نفهمیدم، درست است؟ اینها نکات خوب هستند دیگر.
الان من به شما یک خبر خوب بدهم. خبر که نیست، تحلیل است، ولی عین خبر است. جایگاه ولایت فقیه الان در کشور ما به گونه‌ای است که تمام احزاب، گروه‌ها و جریانهایی که نفس می‌کشند صدقه سر ولی فقیه نفس می‌کشند. از مشارکتی‌ترین‌ها تا کارگزارانی‌ترین‌ها، تا طیف‌هایی مثل گروه‌هایی که مثلاً راست سنتی محکم محسوب می‌شدند، مثل مؤتلفه و ...
مثلاً ببینید، الان گروه‌هایی که مثلاً راستی‌ترین‌ها بودند، نمی‌توانند بگویند این ما بودیم که حمایت کردیم از رهبری که... ، این خیلی عبارت مهمی است. گروه‌هایی هم که یک کمی مخالف هستند، نمی‌توانند بگویند ما کوتاه آمدیم تا ...، این خیلی عجیب است. و خیلی جای توجه است به این روند پلکانی که، این باید این را بزند، آن باید آن را بزند، و جامعه در این روند بیاید جلو، تا چنین فضایی تثبیت بشود، تا بعد الان تازه بنشینیم صحبت کنیم.
بله، بسیاری از افرادی که در اوائل انقلاب بودند، تاکنون به ولایت و به یک نظام ولایی معتقد نبودند. اگر کسی فقط سیاستمدارانه از امام تبعیت بکند، یا حتی شخصیت خودِ حضرت امام را غیر قابل حرف بداند و تبعیت بکند، این معتقد به نظام ولایی نیست. اعتقاد به نظام ولایی یک چیز دیگر است.
وقتی که صدام بعد از پذیرش قطعنامه فکر کرد ما ضعیف شدیم و برگشت وارد مملکت شد، شما فکر می‌کنید امام چگونه آن بخش آخر جنگ را هدایت کرد؟
یک پیام عاشورایی داد. خطابش به کی بود؟ به جوان‌ها. گفت مردم من از شما می‌خواهم. به سرعت هم صدامیان را عقب نشاندند. این در حالی بود که گزارش می‌رسید: آقا پوتین نداریم بدهیم. معلوم شد با کتونی هم می‌شود.
خدا انشاءالله این انتخابات را مقدمه‌ساز ظهور آقا امام زمان‌(ع) قرار بدهد! انشاءالله. انشاءالله دیگر انتخابات ریاست جمهوری نداشته باشیم! والله دیگر چقدر وقت‌مان را گرفت. البته خب اینها عیب ندارد موجب رشد می‌شود ولی انشاءالله دیگر رشدهایمان را بکنیم. (و دیگر لازم نباشد برای این مسائل وقت صرف کنیم)
«إِنَّ اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا [بِصندوقهم]» یعنی این صندوق، بالاخره آن لیاقت‌های ذاتی ما را نشان می‌دهد. در مورد انتخابات البته خیلی حرف‌ها هست که می‌شود زد، بماند برای بعد از انتخابات انشاءالله.
خدایا ما را ببخش و بیامرز! خدایا هر مسئول مملکتی تا حالا ولایت‌گریزی در دلش بوده خطایی خیانتی کرده ببخش و بیامرز! خدایا مسئولین خدمتگزار را توفیق عنایت بفرما! خدایا همین مقدار لیاقت را از ملت ما قبول بفرما!


[ جمعه 88/4/5 ] [ 12:53 صبح ] [ دازاین ]

بسم الله

سلام

داریم کم کم به سالگشت ترور نافرجام حضرت آقا(حفظه الله) نزدیک میشویم .

 6 تیر 1360 ، مسجد ابوذر ...

آنچه پیش روست ، روایتی است از این حادثه ی تلخ . محصول دست و پنجه ی دوستان رجانیوز .

اللهم الحفظ القاعد الاخامنه ای ...

 

 

جمعی از اعضای تیم حفاظت و اعضای تیم پزشکی حضرت‌ آیت‌الله خامنه‌ای بعد از 25 سال، در محضر رهبر انقلاب به بیان خاطرات و ناگفته‌هایی از حادثه تلخ ترور در ششم تیر1360 پرداختند.

در این مراسم که نزدیک به 4 ساعت به طول انجامید، آقایان خسروی وفا، حاجی‌باشی، جباری، جوادیان، پناهی و حیاتی از محافظان قدیمی رهبر انقلاب، به همراه 3 نفر از تیم پزشکی ایشان ــ دکتر میلانی، دکتر زرگر و دکتر منافی ــ به مرور خاطرات خود از ششم تیر 1360 پرداختند. آنچه می‌خوانید روایتی است کوتاه از این نشست.

- اصلا اون روز مسجد یه جور دیگه بود...
- راست می‌گه! مثل همیشه نبود، هفته‌ی قبل هم که برنامه لغو شد، اومده بودیم اما اینطوری نبود!
- توی حیاط یه جایی واسه ضبط صوت‌ها درست کرده بودیم.
- نماز ظهر که تموم شد، آقا رفتن پشت تریبون.
- سئوال‌ها هم خیلی تند و بعضا بی‌ربط بود...
- پرسیده بودن شما داماد وزیر گرفتی و فلان قدر مهر دخترت کردی.
- آقا اول کمی درباره شایعات علیه شهید مظلوم بهشتی صحبت کرد و بعد هم اشاره کرد که من اصلا دختر ندارم!
- من دیدم یه نفر با موهای وزوزی داره با یه ضبط صوت به سمت تریبون میاد.
- نه یه نفر نبود! ضبط رو دست به دست دادن تا کسی شک نکنه!
- منم فکر کردم ضبط بچه‌های خود مسجده؛ دیگه شک نکردم چرا این ضبط مثل بقیه توی حیاط نیست!
- ولی نفر آخر، از خودشون بود!
- آره! آره! چون دقیقا ضبط رو گذاشت رو به آقا و سمت چپ؛ درست مقابل قلب ایشون!
- من همینطوری رفتم به ضبط یه سری بزنم! کمی زیر و بمش را نگاه کردم و بعد ناخودآگاه جاشو عوض کردم، گذاشتم سمت راست، کنار میکروفن، کمی با فاصله‌تر از آقا!
- یکدفعه میکروفن شروع کرد به سوت کشیدن...
- آقا برگشتن گفتن: این صدا را درست کنید یا اصلا خاموش کنید.
- منبری‌ها این جور مواقع کمی عقب و جلو می‌شن تا بلکه صدا درست بشه!
- من روبروی آقا، کنار در شبستان وایساده بودم، آقا کمی به عقب و سمت چپ رفتند که یکدفعه...
- یه صدای عجیبی توی شبستان پیچید...
- اول فکر کردم، تیر اندازی شده...
- سریع اسلحه‌ام رو درآوردم... تا برگشتم دیدم...

و اشک، چنان سر می‌خورد توی صورتش که هر چه‌قدر هم لبش را بگزد؛ نمی‌تواند کنترلش کند... سرش را تکان می‌دهد و به "حاجی‌باشی" نگاه می‌کند، او هم سرش را انداخته پائین و با دست اشک‌هایش را می‌چیند. "پناهی" به دادش می‌رسد و ادامه می‌دهد:

ــ مردم اول روی زمین دراز کشیدند و بعد هم به سمت در هجوم بردند، من اسلحه‌ام را از ضامن خارج کرده بودم، تا برگشتم سمت جایگاه دیدم ــ بغضش را فرو می‌خورد ــ "آقا" از سمت چپ به پهلو افتاده‌اند روی زمین! داد زدم: حسین! "آقا"... تا برسم بالای سر "آقا"، "حسین جباری" تنهایی "آقا" را بلند کرده بود و به سمت در می‌رفت...

"جوادیان" که هنوز صورت گردش سرخ سرخ است، فقط سرش را به طرفین تکان می‌دهد و حتی چشم‌هایش را هم از ما می‌دزدد. "حیاتی" اما ماجرا را اینگونه ادامه می‌دهد:

ــ هرطور بود راه را باز کردیم و خودم برگشتم پشت تریبون، ضبط صوت مثل یک دفتر 40برگ از وسط باز شده بود. با ماژیک قرمز هم روی جداره داخلی‌‌اش نوشته بودند: "‌اولین عیدی گروه فرقان به جمهوری اسلامی!"

***
ــ به هر ترتیبی بود آقا را سوار ماشین کردیم. یک بلیزر سفید. با سرعت از بین جمعیت کنده شدیم و راه افتادیم. توی راه یک لحظه آقا به هوش آمدند. نگاهی به چهره‌ی من کردند و از هوش رفتند. بعد‌ها پرسیدم آن لحظه چه چیزی احساس کردین، گفتند: "دو چیز! یکی اینکه ماشین داشت پرواز می‌کرد و دیگر اینکه سرم روی پای کسی بود..."

حاجی‌باشی یکدفعه نگاهش را از زمین می‌کند و بلندتر می‌گوید: توی ماشین همه‌اش به این فکر بودم که اگر اتفاقی بیافته، مردم به ما چی می‌گن؟! و دوباره باران، حرف‌هایش را خیس می‌کند.

"جوادیان" ادامه می‌دهد: از جلوی یک درمانگاه گذشتیم که گفتم: "حسین! برگرد... درمانگاه ..."

پنج نفری وارد درمانگاه شدیم، همه هول برشان داشته بود، یک نفر غرق خون توی آغوش جباری، 3 نفر هم با لباس خونی و اسلحه دنبالش... اولین دکتری که آمد و نبض آقا را گرفت، بی‌معطلی گفت: دیگه کار از کار گذشته و رفت... پرستاری جلو آمد و گفت: "ببرینش بیمارستان بهارلو؛ پل جوادیه!"

به سرعت دویدیم سمت ماشین. پرستار هم همراهمان شد، با یک کپسول اکسیژن که توی ماشین نمی‌رفت و بچه‌ها روی رکاب در عقب گرفتنش تا بریم بیمارستان بهارلو...

توی مسیر بی‌سیم را برداشتم و :

- حافظ هفت! مرکز... مرکز! موقعیت پنجاه - پنجاه... (پنجاه - پنجاه موقعیت آماده‌باش بود) بعد گفتم: مرکز! حافظ هفت مجروح شده!

دوباره همه با هم ساکت شدند... انگار همین دیروز بوده، همین دیروز که از توی ماشین اعلام می‌کنند به دکتر فیاض بخش، دکتر زرگر و ... بگوئید از مجلس خودشان را برسانند، بیمارستان بهارلو.

ماشین از در عقب بیمارستان وارد محوطه می‌شود. برانکارد می‌آورند. آقا را می‌رسانند پشت در اتاق عمل. دکتری که از اتاق عمل بیرون می‌آید؛ نبض را می‌گیرد و با اطمینان می‌گوید: "تمام کرده!" اما...

اما دکتر فاضل که آن روز اتفاقی و برای مشاوره‌ی یکی از بیماران در بیمارستان بهارلو حضور داشته، خودش را به اتاق عمل می‌رساند و دستور آماده سازی اتاق عمل را می‌دهد.

***

ــ شهید بهشتی به من خبر داد. تازه رسیده بودم منزل. پیکانم را سوار شدم و راه افتادم. به محض رسیدن، دکتر محجوبی گفت نگران نباش، خون را بند آوردم. و من آماده شدم برای جراحی.

دکتر زرگر ادامه می‌دهد: "رگ پیوندی می‌خواستیم، پای راست را شکافتیم. رگ دست راست و شبکه عصبی‌اش کاملا متلاشی شده بود. فقط توانستیم کمی جلوی خونریزی را بگیریم و کمی هم پانسمان کنیم. تصمیم بر این شد که آقا را ببریم بیمارستان قلب."

دکتر میلانی هم که مثل دکتر زرگر تمام موهای سرش سفید شده، غرق روزهای تلخ دهه 60 شده است، آرام و با تامل تعریف می‌کند:

ــ جراحت خیلی سنگین بود، سمت راست بدن پر از ترکش و قطعات ضبط صوت بود، حتی یکی از ترکش‌ها زیر گلوی آقا جا خوش کرده بود. قسمتی از سینه ایشان کاملا سوخته بود! یکی دو تا از دنده‌ها هم شکسته بود. دست راست هم کاملا از کار افتاده بود و از شدت ضربه ورم کرده بود. استخوان‌های کتف و سینه کاملا دیده می‌شد. 37 واحد خونی و فراورده‌های خونی به آقا زده بودند که خود این تعداد، واکنش‌های انعقادی را مختل می‌کرد... دو سه بار نبض آقا افتاد و چند بار مجبور شدیم پانسمان را باز کنیم و دوباره رگ‌ها را مسدود کنیم... خیلی عجیب بود، انگار هیچ چیز به اراده‌ی ما نبود...

و دکتر منافی چشم‌هایش را روی هم می‌گذارد و آن روزها را اینگونه از پشت پرچین خاطرات ماندگارش بیرون می‌ریزد: "مردم بیرون بیمارستان صف کشیده بودند برای اهدای خون. رادیو هم اعلام کرده بود جراحت به قلب آقا رسیده، عده‌ای توی محوطه جلوی اورژانس ایستاده بودند و می‌گفتند می‌خواهیم "قلبمان" را بدهیم... با هلی‌کوپتر، آقا را رساندیم بیمارستان قلب. لوله تنفس داشتند و تا بیمارستان دو بار مونیتور وضعیت نبض، خط ممتد نشان داد... عمل جراحی 3 ساعت طول کشید و آقا به بخش "آی سی یو" منتقل شدند. شب برای چند لحظه به هوش آمدند...کاغذ خواستند تا چیزی بنویسند... کاغذ که دادیم با دست چپ و خیلی آرام و با دقت چند کلمه را به زحمت کنار هم چیدند:

- همراهان من چطورند؟

***

چند روز بعد که دیگر مطمئن شده بودیم، دست راست کاملا از کار افتاده است، از تلویزیون آمدند تا گزارش تهیه کنند، یک ساعتی معطل شدند تا آقا به هوش بیایند، وقتی پرسیدند که حالتان چطور است؟ این پاسخ را گرفتند:

بشکست اگر دل من به فدای چشم مستت / سر خُمِّ می سلامت، شکند اگر سبویی

***

و حالا که 25 سال از آن روز تلخ گذشته، شاید شیرینی عیدی گروهک فرقان بیشتر خودش را نشان می‌دهد که به قول "خسروی وفا" هر وقت در حزب جلسه بود، آقا آخرین نفری بود که از حزب خارج می‌شد "و فردای آن روز هفتم تیر بود...

حالا شاید بهتر بشود فهمید چرا سال‌هاست ضربان قلب این مردم می‌گوید: "دست" خدا بر سر ماست... این دست، رنگ خدا را دیده و طعم بهشت را چشیده، سوغات یک سفر غیبی به آن سوی ابرهاست که پیش رهبر مانده تا به قول دکتر میلانی: "با دست موعود بیعت کند..."

***

صدای اذان یعنی شوق پرواز در آسمان آبی نماز. خودمان را به نمازخانه می‌رسانیم، این گروه آشنای قدیمی، صف اول و دوم نماز می‌ایستند... رهبر که می‌آید مثل پروانه‌های حرم رضوی که در بهار گرد زائر حضرتش بی‌قراری می‌کنند، دور آقا حلقه می‌زنند. دکتر میلانی زودتر از باقی خودش را به آقا می‌رساند و همینطور که با چشم خیس به دست آقا خیره شده، دست رهبر را می‌بوسد و غرق آن نگاه پدرانه می‌شود... و چه خنده‌ی شیرینی بر لب‌های رهبر نقش بسته، خیلی وقت بود این جمع سال‌های جوانی را یکجا ندیده بود... چه غافلگیری لذت بخشی.


[ پنج شنبه 88/4/4 ] [ 4:1 صبح ] [ دازاین ]
<   <<   11   12   13   14   15   >>   >
درباره وبلاگ

مدیر وبلاگ : دازاین[181]
نویسندگان وبلاگ :
کودکی به خط سالهای هزار و سیصد و انار
کودکی به خط سالهای هزار و سیصد و انار (@)[7]


قوى باشید، احساس ضعف نکنید، به خدا متکى باشید، «اشدّاء على الکفّار رحماء بینهم» باشید، و اگر با هم بودید، هیچ‌کس نمى‌تواند به شما آسیبى برسان ! وصایای امام خمینی در بیمارستان به امام خامنه ای ...
موضوعات وب
امکانات وب
بازدید امروز: 215
بازدید دیروز: 12
کل بازدیدها: 248706