سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پرسشکده

(این یادداشت در اصل برای سرمقاله شماره هفتم هفته نامه سوزنبان نگاشته شده است )

مخاطب اصلی این نوشتار در اصل مسئولین و فعالین تشکل های دانشجویی هستند هر چند مطالعه ی آن برای کسانی که با دغدغه در پی یافتن پاسخی برای سوال تکراری «چرا این همه ناهماهنگی ؟» هستند می تواند جالب باشد .

بسیار دیده و شنیده اید که در یک محیط اجتماعی (مثلا یک شهر ، دانشگاه و ...) ارگان های فرهنگی و سیاسی متفاوت که دارای مدیریت های مختلفی هستند برنامه هایی با اهداف و گاهاً سبک و سیاق تکراری اجرا می کنند .سوالی که همیشه بعد از مشاهده این معضل به ذهن متبادر می شود این است که چرا این ارگان ها هماهنگ عمل نمی کنند تا دست کم انرژی و هزینه ی کمتری را متقبل شوند ؟

این مشکل کم و بیش در دانشگاه ما هم البته به شکلی دیگر سابقه دارد هرچند در این مقال در پی ذکر مصادیق آن نیستم .

نبود هماهنگی و نحوی دورافتادگی عجیب میان تشکل های دانشگاه برای هر فردی که فقط چند هفته در یکی از این تشکل ها فعالیت کند امری بدیهی و اظهر من الشمس است ! گاهاً می بینیم که برنامه ای که می شود با یک هماهنگی ساده ی تلفنی برای مثال میان دو تشکل مهم و تاثیر گذار دانشجویی دانشگاه یعنی انجمن اسلامی مستقل و بسیج دانشجویی با سطح کیفی و صرف هزینه های مادی و معنوی بسیار کمتری برگزار شود بدلیل عدم وجود هماهنگی یا اساساً بوقوع نمی پیوندد یا در حد و اندازه هایی که باید باشد نیست .این جریان بوضوح در مورد نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری و کانون ههای زیر مجموعه آن ، امور فرهنگی و کانون هایش ، کانون پیام زیتون ، انجمن نسل نو هم صادق است . اجازه بدهید نکته ای را که خودم تجربه کرده ام به شما بگویم و آن هم این است که بعضاً برنامه ای که با همکاری تشکل دیگری انجام داده ایم نه تنها بسیار با کیفیت تر و مفید تر بوده است بلکه انجام آن به مراتب شیرین تر و با صرف انرژی کمتری بوده است مضافاً به اینکه بدلیل تقسیم مسئولیت ها سرعت پیشبرد کار افزایش یافته و برنامه بدلیل فرسایشی شدن روند پیگیری ها در سیستم معیوب اداری بلاتکلیف رها نشده است ، سرنوشتی که گریبانگیر بسیاری از پروژه های فرهنگی و سیاسی همین انجمن اسلامی مستقل هم شده است .

ممکن است متولیان امر با ذکر این که چندین و چند جلسه بدین منظور (هماهنگی) میان تشکل ها برگزار کرده اند مسئولیت را از خود سلب کنند در حالیکه عرض حقیر اصلاً نبود جلسات نیست چه آنکه اگر برای ایجاد این مهم برگزاری جلسات کافی میبود (لازم البته هست ) وضعیت قطعاً بدین منوال پیش نمی رفت .

نکته ای که از نظر اینجانب کلید حل این معضل در آن نهفته است حاوی دو بخش است : اول اصلاح ساختارهای فرهنگی و اداری دانشگاه به شکلی که اجرای پروژه های فرهنگی و سیاسی را هر چه بیشتر به فضای همکاری و تقسیم کار میان تشکل ها بکشاند نه اینکه این شکاف را بیشتر کند . و دوم ، مسئله ای که مربوط به مسئولین دانشجوی تشکل ها میشود و آنهم دست برداشتن از بعضی دلبستگی های صنفی و تشکیلاتی است که به آنها اجازه نمی دهد نام تشکل دیگری را پای برنامه ببینند .

هر چند قصد نصیحت ندارم اما باید بی رودربایستی به دوستان خود تذکر بدهم که برادران و خواهران عزیز اگر من و شما مسئولیتی را بر عهده گرفته ایم که کاری را از پیش ببریم و اگر انشاءالله این سمت را با اخلاص قبول کرده ایم دیگر چه جای این چرتکه اندازی های مادی و بچگانه است که میخواهیم به هر قیمتی (توجه کنید هر قیمتی) هم که شده خودمان و فقط و فقط خودمان کارها را انجام دهیم . مطمئن باشید سنگی که شما حتماً به تنهایی نخواهید توانست برداشت با همدلی و همکاری با آسانی از سر راه بر میداریم . انشاءالله


[ سه شنبه 88/12/11 ] [ 1:24 صبح ] [ دازاین ]

(این یادداشت در اصل برای شماره هفتم هفته نامه سوزنبان نگاشته شده است )

7) بومی پذیری و عدم تجربه زندگی دانشجویی : به شهادت و اذعان اکثر قریب به اتفاق دانشجویان فعال در عرصه های سیاسی و فرهنگی آنچه بیش از همه موجب تقویت روحیه آرمان خواهی و مطالبه گری و به بیان دیگر باعث ایجاد انگیزه فعالیت در دانشجویان می شود محیط خوابگاه و زندگی دانشجویی است .

واضح است که دانشگاه بدون خوابگاه و اقتضائات خاص آن عملاً تفاوتی با دبیرستان و یا یک محیط کاری صرف نمی کند و این زندگی خاص دانشجویی است که باعث می شود سطح و نوع فعالیت ها در این محیط ها متفاوت باشد . فکر نمی کنم نیازی به تبیین خاص بودن این نوع از زندگی وجود داشته باشد چراکه دانشجویان خوابگاهی خود این نوع زندگی را تجربه می کنند و دیگر دانشجویان نیز با چند سطر از این وجیزه قادر به درک آن نخواهند بود .

اگر چه سیاست بومی پذیری منافعی نیز دارد (خصوصا در بعد مسائل مالی و اخلاقی ) اما نمی توان انکار کرد که با افزایش دانشجویان بومی در دانشگاهها سطح فعالیت ها به همان نسبت در حد یک دبیرستان تنزل پیدا می کند وضعیتی که کم و بیش در تمام دانشگاههای کشور وجود دارد و در دانشگاه ما نیز .

از دانشجویی که از زندگی دانشجویی فقط و فقط واحد پاس کردن و نمره گرفتن را تجربه کرده و جز طعم غذای مادر محترم در خانه طم دیگری (غذاهای لذیذ سلف دانشگاه !) را نچشیده و برای یکبار هم که شده درگیر چالش های زندگی با چند نفر دیگر در یک اتاق 12 متری نشده است چه انتظاری بیش از این می توان داشت ؟

اساساً انچه به شکل گیری شخصیت افراد در دوران تحصیل در دانشگاه کمک می کند نه صرف عنوان دانشجو ست بلکه زندگی خاص خوابگاهی با تمام خوبی ها و بدی های آنست !

برای فهم بهتر این موضوع نگاهی بیندازید به تفاوت بارز دانشجویان دانشگاه پیام نور و دانشجویان غیر حضوری با آن دسته ای که بشکل حضوری در دانشگاههای دولتی یا آزاد تحصیل می کنند !

هر چند این قاعده همانند بسیاری قواعد دیگر استثناء هم دارد اما استثنائات آن آنقدرها نیست که موجب رد اصل ادعا شود .

حتی نگاهی اجمالی به لیست فعالین دانشجویی در دانشگاه معظم ! قم نیز با تمام کمبودها و کاستی هایش حکایت از همین جریان دارد !

ممکن است گفته شود که بومی پذیری یک سیاست کلی است و کسی جز مسئولین امر در وزارتخانه یا مجلس توانایی تغییر یا تعدیل آن را ندارند و طرح آن دردی را دوا نمی کند ! البته اینطور نیست و آنقدر که در دانشگاه قم بومی پذیری بشکل فزاینده اعمال می شود در دانشگاههای دیگر اینطور نیست مضافاً به اینکه هدف این نوشتار تبیین دلایل کم کاری تشکل های دانشجویی و بی انگیزه گی دانشجویان دانشگاه قم است و نه لزوماً ارائه ی راه حل های کوتاه مدت عملی برای آن .

نکته ی دگیری را لازم می دانم به آن اشاره کنم این است که توجه به میزان و نوع فعالیت های همین دانشجویان بومی در داخل محیط سکونت خودشان برای مثال در پایگاههای بسیج ، هیئات ، کانون ها و موسسات فرهنگی و ... موید همین مطلب است که این افراد بدلیل عدم درک معضلات و مسائل خاصی که جز با زندگی در خوابگاه و محیط های دانشجویی احساس نمی شود نیازی به موضع گیری و فعالیت در این زمینه ها و این قالب ها نمی بینند و نه بدلیل تنبلی و یا بی انگیزه گی (هرچند این مطلب راجع به همه صدق نمی کند !) .

شاید راه حل این مسئله تبیین عمومی تر و شفاف تر این مشکلات سیاسی ، فرهنگی و صنفی از جانب تشکل های دانشجویی دانشگاه باشد برای آنکه درصد بیشتری از دانشجویان را متوجه و سپس درگیر حل آنها نماید .


[ سه شنبه 88/12/11 ] [ 1:22 صبح ] [ دازاین ]

بسم الله

سلام

گفتم قبل از اینکه بقیه بخوان بگن خودمون بگیم بهتر تره ! فلذا این اطلاعات فوق محرمانه رو که حاصل سالها ساندیس خوردن و تشویق به ساندیس خوریه و نتیجه چندین نشست سری با ساندیس خورهای سابقه دار به سمع و نظر حضرات میرسانم :

1. گویا امسال به دلیل تلاش های بی دریغ دولت خدمتگذار و رشد اقتصادی ممالک محروصه قرار است بجای ساندیس رانی و دلستر بدهند . حواستان باشد کم فروشی نشود ، حق خودتان را تمام و کمال بگیرید ! از ما گفتن بود . این از این ...

 

2. در بعضی مناطق که  امکان ایاب و ذهاب با وسایل نقلیه حکومتی نیست ، دولت کریمه برای اینکه حق کسی پایمال نشود هزینه ایاب و ذهاب شما را پرداخت خواهد کرد . عمال حکومتی محترم فردای روز 22 بهمن با در دست داشتن شناسنامه و مدرک مستند دال بر عدم برخورداری از اتوبوس های دولت فخیمه به دفاتر مزدور پروری حکومت مراجعه کنند و پولشون رو بگیرن ، برن حالشو ببرن . تا کور شود هر آنکه نتواند دید !

3. اگر احدی از جیره خواران حکومتی بتواند در روز راهپیمائی 3 نفر را همراه خود به این نمایش ساندیسی بیاورد در ازای هر 3 نفر یک عدد ساندویچ ( نوعش به انتخاب خودتان، از من میشنوید ساندویچ املت حرف نداره ! ) دریافت خواهد کرد ! پس اگر میخواهید کلا ناهار اونروزتون تامین باشه هرچی میتونید جیره خوار با خودتون بیارید !

4. عزیزانی که در روز 22 بهمن روزه باشند بنا به توصیه حسین خان قدیانی میتوانند نی ساندیسشان را در چشم اوباما فرو کنند ! حالا اگر دستشان به اوباما نرسید همین سران فتنه داخلی هم خوبه ! فعلا کفایت می کنه !

5. اگر روز راهپیمایی احدی از برادران و یا خواهران آزاده سبزک را مشاهده کردند می توانند نصف ساندیس و یک چهارم ساندویچشان را با ایشان تقسیم کنند ! بالاخره بندگان خدا حالا یه حرفی زندند نباید که گشنه و تشنه بمونن !

6. و در پایان شماره حساب بانک ملی ایران برای واریز کمک های نقدی جیره خواران و عمال محترم را در جهت خرید ساندیس و ساندویچ( و شاید اگر کمک قابل توجهی بشود کیک هم بدهند) اعلام میکنم تا اگر خیلی وضعتان خوب است کمکی بکنید اقلا چهار نفر بیشتر ساندیس بخورن ، شماره حساب 13881122 شعبه انقلاب قابل واریز در سراسر کشور...

با درود و سلام و ابراز خاکساری خدمت تمام ساندیس خوران و پدران و مادران رشیدشان که مشی ساندیس خوردن را با شیر به کام کودکانشان ریختند ... یاعلی


[ پنج شنبه 88/11/22 ] [ 3:10 صبح ] [ دازاین ]

بسم الله

سلام

این شعرواره ایست پر از ایراد از من حقیر سراپا تقصیر به پیشگاه منزه از نقص و کاستی حضرت دوست ... باشد که مقبول حضرتش بیفتد ...

یک شب به دیده رویا عکست به قاب دلم

هم قاب و هم دل و هم عکس محزون غربتان

بسیار گفته اند شما را ، چرا نمی آیی ؟

اما عجیب ، آمده ای ! نیست چشمی از پی تان

سودای با تو بودن بر لب هزار مرتبه گفتم

بر لب هزار مرتبه و دل نیست منتظرتان !

دل خوش نموده خود را با شعرهای خیالی

با شعرهای از من ، که هست خاطرتان

هر هفته در غروب هر جمعه مجدد

غمگین این زمینی و اعمال امتتان

آقا ! حلالمان کن لایق نبود قلبم

لایق نبود باشم من گردی از رداتان ...

یاعلی


[ دوشنبه 88/11/19 ] [ 1:14 صبح ] [ دازاین ]

بسم الله ...

سلام

بعد از مدتها دوباره یادمان از فتوبلاگ افتاد و این هم عکسی از خنده ای کودکانه ...


[ سه شنبه 88/10/29 ] [ 2:8 صبح ] [ دازاین ]

بسم الله

سلام ...

اگر اهل لینک و خبر و سایت های اشتراک لینک بوده باشید قطعا اسم سایت بالاترین به گوشتون خورده .

در رابطه با محتوی بالاترین و رویکردشون قصد ندارم حرفی بزنم همین قدر بگم که کار به جایی رسیده بعضی از کاربران همین سایت به انتشار لینک های بی اساس و توهین آمیز در اون اعتراض کردن این رو اضافه کنید به دیکتاتوری حاکم بر سایت بالاترین که تا حالا دامن چند نفر از رفقای من رو هم تا حالا گرفته و همچنین کاهش آمار سایت به استناد لینکهای اضافه شده و امتیازها مخصوصا بعد از حوادث اخیر .

همه ی اینا رو گفتم تا بگم اخیرا یه سری آدم خوشفکر اقدام به تاسیس یه وب سایت کردن برای اشتراک گذاری لینک منتهی اینبار با رویکردی انقلابی و در چارچوب قوانین جمهوری اسلامی ! اینجا و با نام آگاه ترین ! و چه نام با مسمایی که بالاترین ها همیشه آگاه ترین ها نیستن !؟

اولا تبریک ! دوما برید عضو بشید و بقیه رو هم دعوت کنید ! این از این !

و اما وقتی بنا به یه احساس شخصی ( که نمیدونم و فکر نمیکنم مبنای مشخص دینی داشته باشه ! عرض کردم شخصی ) راجع به حوادث اخیر از خدا سوال کردم ؟ جواب جالبی فرمودن که حیفم اومد شما هم نخونیدش البته بازم میگم این یه سوال و جواب شخصی بود که با اجازه ی خودش دارم عمومیش می کنم ! تفسیر و تعبیرش با خودتون :

 

این متن عربی :

 

و لقد ارسلنا الى ثمود اخاهم صالحا ان اعبدوا الله فاذا هم فریقان یختصمون (45)

قال یا قوم لم تستعجلون بالسیئة قبل الحسنة لولا تستغفرون الله لعلکم ترحمون (46)

قالوا اطیرنا بک و بمن معک قال طائرکم عند الله بل انتم قوم تفتنون (47)

و کان فی المدینة تسعة رهط یفسدون فی الارض و لا یصلحون (48)

قالوا تقاسموا بالله لنبیتنه و اهله ثم لنقولن لولیه ما شهدنا مهلک اهله و انا لصادقون (49)

و مکروا مکرا و مکرنا مکرا و هم لا یشعرون (50)

فانظرکیف کان عاقبة مکرهم انا دمرناهم و قومهم اجمعین (51)

فتلک بیوتهم خاویة بما ظلموا ان فی ذلک لآیة لقوم یعلمون (52)

و انجینا الذین آمنوا و کانوا یتقون (53)

 

و این هم ترجمه :

 

ما به سوى «ثمود»، برادرشان «صالح‏» را فرستادیم که: خداى یگانه‏را بپرستید! اما آنان به دو گروه تقسیم شدند که به مخاصمه پرداختند. (45)

(صالح) گفت: «اى قوم من! چرا براى بدى قبل از نیکى عجله مى‏کنید (و عذاب الهى را مى‏طلبید نه رحمت او را)؟! چرا از خداوند تقاضاى آمرزش نمى‏کنید تا شاید مشمول رحمت (او) شوید؟!» (46)

آنها گفتند: «ما تو را و کسانى که با تو هستند به فال بد گرفتیم!» (صالح) گفت: «فال (نیک و) بد شما نزد خداست (و همه مقدرات به قدرت او تعیین مى‏گردد); بلکه شما گروهى هستید فریب‏خورده! (47)

و در آن شهر، نه گروهک بودند که در زمین فساد مى‏کردند و اصلاح نمى‏کردند. (48)

آنها گفتند: «بیایید قسم یاد کنید به خدا که بر او ( صالح) و خانواده اش شبیخون مى زنیم (و آنها را به قتل مى‏رسانیم;) سپس به ولى دم او مى‏گوییم: ما هرگز از هلاکت خانواده او خبر نداشتیم و در این گفتار خود صادق هستیم!» (49)

آنها نقشه مهمى کشیدند، و ما هم نقشه مهمى; در حالى که آنها درک نمى‏کردند! (50)

بنگر عاقبت توطئه آنها چه شد، که ما آنها و قومشان همگى را نابود کردیم; (51)

این خانه‏هاى آنهاست که بخاطر ظلم و ستمشان خالى مانده; و در این نشانه روشنى است براى کسانى که آگاهند! (52)

و کسانى را که ایمان آورده و تقوا پیشه کرده بودند نجات دادیم! (53)

یاعلی...


[ دوشنبه 88/10/28 ] [ 2:19 صبح ] [ دازاین ]
بسم الله
سلام
عادت ندارم مطالب دیگران را خصوصا اگر جای دیگری منتشر شده باشد در این وبلاگ بگذارم . منتهی این یکی عجیب حرف دلمان است ! عجیب ...!
:
چهارشنبه اتوبوسی که ما را آورد راهپیمایی، همان اتوبوسی بود که پدرم را برد جبهه. پلاک اتوبوس ایران 11 نبود. از آن قدیمی‌ها بود، نه از این لیزری‌ها. پلاک اتوبوس «BB-C068028H» بود و پلاک پدرم در جبهه AK-S022-91H»». من با همین اتوبوس رفتم راهی سرزمین نور شدم و بوسه زدم بر خاک کرخه نور. امسال عید باز هم با همین اتوبوس می‌خواهم بروم جنوب. من هنوز هم سوار هوندا 125 پدرم می‌شوم. پدرم روی همین موتور، موتور ضدانقلاب را در همین خیابان‌های تهران پایین آورد. 200 کلاهک هسته‌ای اسرائیل، حریف هوندا 125 پدر من نشده‌اند!. پدر من روی همین موتور به شهادت رسید ولی اجازه نداد که آبادان «عبادان» شود و خرمشهر «المحمره»؛ زیر لاستیک هوندا 125 پدر من هنوز هم دارد استخوان‌های آمریکا خرد می‌شود. امروز هم فتنه‌گران، از صدای هوندا 125 «بابااکبر» بیشتر از هیبت ماشین‌های ضدشورش نیروی انتظامی می‌ترسند. 

چهارشنبه اتوبوسی که ما را آورد راهپیمایی ضدگلوله نبود. لاستیکش عاج نداشت. تاج و تخت نداشت. شیشه‌هایش دودی نبود. دنده‌اش خوب جا نمی‌رفت. فرمانش هیدرولیک نبود. سقفش یکی- دو تا سوراخ داشت. مثل BMW نبود که سقف متحرک داشته باشد. راننده‌اش کت و شلواری نبود. پیراهن مشکی‌اش وصله داشت. کاپشنش را از «تاناکورا» خریده بود که قبلا «ادواردو آنیلی» آن را پوشیده بود. برلوسکنی کت شلوار می‌پوشد. آنجلا مارکل کت دامن، سارکوزی یک وقت‌هایی لخت می‌گردد و من به کوری چشم France24 اعتراف می‌کنم و افتخار می‌کنم که حکومت به ما ساندیس داد و من چون روزه بودم، «نی» اش را نگه داشتم تا در روضه علی‌اصغر در آن بدمم: "بشنو از نی". من نی‌ام را درون ساندیس فرو نکردم. فرو کردم در چشم رئیس‌جمهور آمریکا و انتقام حرمله را گرفتم. ساندیس من آب سیب بود، دادم به رباب تا طفل 6‌ ماهه‌اش را سیراب کند. به کوری چشم ضدانقلاب رئیس‌جمهور آمریکا با ما نیست. او با ما نیست. با سران فتنه است. با آن بی‌سواد که مردم گفتند "عامل دست موساد".

 خانم کلینتون! 

ساندیس‌های جمهوری اسلامی الکل ندارد که 100 دلار آب بخورد. از شیر مادر حلال‌تر است. 150 تومان است که مش رجب 10 تایش را می‌فروشد هزار تومان. سران فتنه، کوکاکولا می‌خورند که گازش، اشک‌آور است و اشک کودکان فلسطینی را درمی‌آورد. نتانیاهو با سران فتنه است، فتحی شقاقی شهید با ما. علی عبدالله صالح با سران فتنه است، سید حسن نصرالله با ماست. چشم اسرائیل کور، حکومت به ما تی‌تاپ هم داد. من روزه‌ام را با همین تی‌تاپ باز کردم. خاک بر سر شما که به جای گوشت «بزغاله گوساله»، گوشت خوک را می‌خورید. دانشمندان می‌گویند گوشت خوک، آدم را خرف می‌کند. بنازم انقلاب اسلامی را که با ساندیس و تی‌تاپ و هوندا 125 و اتوبوس دهن‌کجی کرده به تمام دنیای غرب. آمریکا حریف ساندیس ما نمی‌شود. برادر کوچک من ساندیس خود را که خورد، آن را باد کرد و ترکاند جلوی چشم عکس نتانیاهو و مردک 2 متری عقب رفت. من یک ساندیس جمهوری اسلامی را با کل دنیای آمریکا و اسرائیل عوض نمی‌کنم و

من حتی اگر به عشق خوردن فلافل، بروم «حاج منصور» شرف دارد که به عشق بی.بی.سی سر از لندن درآورم.

ساندیس جمهوری اسلامی شراباً طهوراست. آب زمزم است. آب زمزم ما، ساندیس‌های جمهوری اسلامی‌اند نه چشمه‌ای که اختیارش دست سعودی‌های شیعه‌کش است. 

چهارشنبه اتوبوسی که ما را آورد راهپیمایی، تلویزیون نداشت. نوار آهنگران گذاشته بود و من در خیابان انقلاب دیدم دختران وطنم وقتی پرچم انگلیس را آتش زدند دودش رفت در چشم آقازاده معروف. من دختر بن‌لادن را در سفارت عربستان ندیدم، ولی در چهارراه استانبول، دیدم آقازاده‌ای را که فقیر نبود اما کاسه گدایی دراز کرده بود جلوی در سفارت روباه پیر. من ادعا نمی‌کنم رهبرم «سید خراسانی» است، اما در دجال بودن شما شک ندارم. و البته که ظهور نزدیک است. و امروز صبح یکی به من پیامک داد که سران فتنه در رفته‌اند، رفته‌اند شمال. ویلای «احسان‌الله خان»! با ماشین ضدگلوله که ترمزش ABS دارد و همه چراغ قرمز‌ها را رد می‌کند! به میرزاکوچک‌خان زنگ زدم که حواست به وطن‌فروش‌ها باشد. میرزا گفت: «دکتر حشمت، نبض شیخ را گرفته؛ چهارشنبه‌ای، مردم را که دیده تبش بالا رفته آن یکی هم ساندیس بدنش کم شده!» به میرزا گفتم: «این بار مواظب سرت باش. اینها در سر سودای وطن‌فروشی دارند» وطن‌فروش، خواننده‌ای است که حنجره‌اش را پنجره‌ای کرده به سوی غرب. عالیجناب چهچه! «دود عود»‌ات بوی زغال سوخته می‌دهد. برای این ملتِ قوم طالوت، حضرت داوود باید نغمه بخواند. هان ای ابراهیم! تبر بردار! دیکتاتورهای مخملین، از دموکراسی بت ساخته‌اند. علامت کوچک‌تر، بزرگ‌تر سرشان نمی‌شود. معلم کلاس اول من، یاد داده بود که 24 از 13 بزرگ‌تر است و آرای باطله از رای شیخ! معلم دینی من می‌گفت 13عدد نحسی نیست. نحس، کسانی هستند که به اسم خط امام، رای مردم را دزدیدند. نحس کسی است که آشوبگر عاشورا را هوادار خود می‌داند. سال بعد اول ژانویه، دهم محرم است. محرم که بیاید، حتی عید ارمنی‌ها هم عزا می‌شود. آن وقت هواداران آقای نخست‌وزیر، سوت می‌زنند در عاشورا و به افتخار شمر که سر امام را برید، کف مرتب می‌زنند. ای عیسی! بابانوئل سرش را در برف کرده و "مروه شربینی" را نمی‌بیند. امسال مجله تایم، بابانوئل را کرد مرد سال و نوبل را دادند به بابانوئل. حیف که عمر سعد هزار و چهارصد سال زود به دنیا آمد والا «یونیسف» یک تقدیری هم از او کرده بود. اینجا هم،‌ کسانی بودند که عکسش را شش ستونی کار کنند. ستون دین من نماز یزید نیست. آقازاده معاویه مست بود و «انا‌لله و اناالیه راجعون» را نوشت: «انا الله و اناعلیه الراجعون»(!). ستون دین من، آن نمازی است که سیدالشهدا خواند، در ظهر عاشورا و به‌ازای هر کلمه نماز یک تیر خورد.. والا ابن‌ملجم هم زیاد نماز می‌خواند، اما قبله‌اش ولایت نبود، قطام بود. در نماز ابی‌عبدالله، خم ابروی یار در یاد آمد و در نماز ابن‌ملجم، رژ لب دختر اغیار!
چهارشنبه، اتوبوسی که ما را آورد راهپیمایی، راننده‌اش کمربند نبسته بود. جریمه شد 20 هزار تومان. 13 هزار تومانش البته به خاطر سیگار بود. "وینستون" می‌کشید. ریه‌اش آسیب می‌بیند، ولی در عوض محصول آمریکایی را آتش می‌زند. چرا کسی آنهایی را که «بهمن» می‌کشند، جریمه نمی‌کند؟! مگر «22 بهمن» را که محصول امام بود پاره نکردند؟ من کاری با قوه قضائیه ندارم. دلم برای محافظان سران فتنه می‌سوزد که به جای حفاظت از انقلاب مجبورند مراقب جان شیخ بی‌سواد باشند. سربسته بگویم این سخت‌ترین کار دنیاست. شیعه علی بودن و محافظت از عثمان تا که این پیرهن دوباره شر نشود.
چهارشنبه، اتوبوسی که ما را آورد راهپیمایی، به راننده‌اش مرخصی داده بودند. به من هم مرخصی دادند. امتحان برادر کوچکم هم در مدرسه لغو شد. هان ای دشمن! از این پس قصه همین است. ساندیس نظام‌مان را می‌خوریم. از مرخصی‌اش استفاده می‌کنیم. سوار اتوبوس می‌شویم و در خیابان علیه شما شعار می‌دهیم و در برابرتان تمام قد می‌ایستیم. ما همه‌مان حکومتی هستیم. من مستأجر نیستم. خانه‌ام «بیت ‌رهبری» است. بیت رهبری خانه فقط "سید‌علی" نیست. کاشانه ما هم هست. ناشیانه حرف نزنید. ما به این آشیانه ساده و صمیمی افتخار می‌کنیم. تا وقتی حاکم، «علی» است، راهپیمایی‌های ما، همه حکومتی است.
چهارشنبه، اتوبوسی که ما را آورد راهپیمایی، راننده‌اش می‌گفت 22 بهمن نوشابه و ساندویچ هم می‌دهند. ما 22 بهمن هم می‌آییم. برای چنین ملتی که جانش بر کف است، جان باید داد. جمهوری اسلامی به مردمش می‌رسد؛ حرفی هست؟! ما با رهبرمان آنقدر «نداریم» که هر وقت اراده کنیم، چفیه‌اش را می‌گیریم؛ حرفی هست؟! آنقدر دوستش داریم که با یک اشاره‌اش نشانی خیابان انقلاب را می‌گیریم و می‌آییم. ساندیس هم می‌خوریم؛ حرفی هست؟! سران غرب، به فکر مردمان خود باشند که اول سال نو از سرما یخ نزنند. ما اینجا رابطه‌مان با رهبرمان گرم گرم است. خاک بر سرت سارکوزی! به ما چه که مردم فرانسه می‌خواهند سر به تن تو نباشد؟! نظام ما با ساندیس و نی و تی‌تاب و هوندا 125 همه حیثیت «همه ابرقدرت‌های دیگر+1+5» را به بازی گرفته. ما تا ساندیس داریم بمب هسته‌ای می‌خواهیم چه کار؟ حالا دیدی که ما چرا انرژی هسته‌ای را برای مصارف صلح‌آمیز می‌خواهیم؟! شما هر وقت نی ساندیس نظام ما را حریف شدید، آن زمان حرفی نیست، ما هم می‌رویم سراغ نیزه.
راستی! یادم رفت بگویم، برای این دل‌نوشته که تقدیمش می‌کنم به مولایم خامنه‌ای، 2 تا ساندیس گرفتم، یک تی‌تاب، حرفی هست؟!

* حسین قدیانی فرزند شهید


[ یکشنبه 88/10/20 ] [ 1:31 صبح ] [ دازاین ]

بسم الله

سلام

یادتان هست تو حال و هوای انتخابات و حوادث بعد از اون یه پست گذاشتم با عنوان : چه اتفاقی در حال افتادن است ؟ و محور یادداشت هم تاکید بر بازگشت بدنه ی کم تر معتقد و گاهاً بی تفاوت مردم به دامن نظام و رهبری بود .

هر انقلابی ریزش هایی دارد و رویش هایی ، عجیب زمانه ایست دورانی که در آن بسر می بریم ! دوستان دیروز از پشت و به یاری دشمنان قسم خورده امروز خنجر می زنند و کسانی که شاید زمانی بواسطه ی ظاهرشان و بعض کلامشان دوستشان نمی دانستیم امروز در صف خودی ترین خودی ها همانند همه ی ما پرچم ولایت پذیری را بلند کرده اند !

نشانه ها دائماً در حال تکرارند و سران فتنه یا کورند و یا نمی خواهند که ببینند ، راهپیمایی جمعه 27 آذر هر چند اولین نشانه ی مرگ زود هنگام جنبش فتنه انگیزان نبود ( که این نشانه برای اوالابصار بعد از خطبه های تاریخی حضرت آقا نمایان شد ) اما بدون شک بارزترینش بود .

دوباره و در راهپیمایی جمعه همین دوستان جدیدمان با آمدنشان نشان دادند که جنبش فتنه نه تنها در  میان قشر مذهبی و ملتزم به ظواهر شریعت جایگاهی ندارند بلکه خود موجب بازگشت بخش زیادی از قشر کم تر متعهد به ظواهر فوق به صف انقلابیون و ولایت مداران گشته است .

حالا چه زمانی سران فتنه می خواهند این نشانه ها را ببینند و دست از فتنه انگیزی بر دارند والله اعلم ... خدا هدایتشان کند !

چه زیبا فرمود رهبرم که این حوادث خیرات فراوانی برای ما داشت هر چند که داغ هایی نیز بر قلبمان گذاشت (نقل به مضمون)

عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد ...

 

 


[ یکشنبه 88/9/29 ] [ 2:26 صبح ] [ دازاین ]

سلام

اگه یکی تو روی شما وایسه و حرف خودتون رو یا چیزی رو که شما با چشم خودتون دیدید تحریف کنه و با کمال پررویی تحویل خودتون بده چه حالی میشید ؟ من دقیقا الان که این پستو می نویسم همون حالو دارم و اما شرح ما وقع :

انجمن اسلامی دانشجویان مستقل دانشگاه قم قرار بود روز سه شنبه ساعت 10 صبح مستند ایران سبز رو با حضور آقای وحید جلیلی سردبیر ماهنامه راه پخش کنه ، اما بدلیل ناراحتی کلیه جناب جلیلی برنامه به هم خورد ولی با حضور آقای محمدرضا دهشیری کارگردان مستند ایران سبز برنامه با تعویق و در ساعت 13 بعدازظهر برگزار شد . در حالی که برنامه فوق دارای مجوز رسمی از دانشگاه و هیئت نظارت بر تشکل ها بود ناگهان و در آخرین دقایق باقی مانده تا اجرای برنامه خبر از لغو مجوز رسید در حالیکه سالن آمفی تئاتر دانشگاه مملو از دانشجویان منتظر شروع برنامه بود .

با رایزنی های انجام شده توسط برگزار کنندگان مسئولین با سخنرانی موافقت کرده ولی با پخش فیلم بدلایل نامعلوم مخالفت کردند گفتنی است که اصلی ترین مخالف پخش فیلم و اجرای برنامه جناب آقای فخر مسئول روابط عمومی دانشگاه قم بود .

برگزار کنندگان که هدف اصلی برنامه را پخش مستند می دانستند تصمیم گرفتند با تعطیل کردن برنامه و نشان دادن اعتراض خود به اقدام مسئولین با آرامش سالن را ترک کرده و برنامه را تعطیل کنند زمانی که مجری برنامه به حاضرین گفت که سالن را ترک کرده به سر کلاسها بروند اغتشاشگران حامی به اصطلاح جنبش سبز با سر دادن شعار مرگ بر دیکتاتور نظم جلسه را به هم زدن که البته با اقدام به جا و مناسب دانشجویان انقلابی در پاسخ به آنها و سردادن شعار مرگ بر منافق به هدفشان نرسیدند !

گفتنی است که تعداد دانشجویان انقلابی دست کم 3 یا 4 برابر کل اغتشاشگران بود (احتمالا 200 نفر به 50 نفر پسر و 5 نفر دختر جنبش سبزی ) و به همین دلیل اساسا صدای شعار دادن آنها در سالن به گوش نمی رسید و تنها صدای مفهوم در سالن فریادهای مرگ بر منافق ، حزب فقط حزب الله سید علی روح الله ، آزادی اندیشه با اغتشاش نمیشه و ... بود که از جانب دانشجویان انقلابی داده می شد .

همچینین اغتشاشگران بعد از خروج از سالن و در محوطه دانشگاه قصد بر هم زدن نظم و ایجاد درگیری را داشتند که با تدبیر دانشجویان انقلابی این مورد نیز عقیم ماند .

و اما آنچه مرا عصبانی کرده انتشار خبر سراسر دروغ این همایش در سایت جنبش سبز و بالاترین می باشد !!!

نیازی به درج خبر این دو وب سایت دروغ گو نمی بینم و صد البته از اقدامشان متعجب هم نیستم که از فتنه گر جز این بر نمی آید اما این پست را فقط در جواب به این دو سایت و همچنین برای روشن شدن حقیقت برای کسانی که در مراسم حضور نداشتند نوشتم .

البته توضیحات کامل تر به همراه عکس و تصویر اسناد و مجوز های برنامه در شماره آینده هفته نامه سوزنبان منتشر خواهد شد .

والسلام علی من التبع الهدی


[ پنج شنبه 88/9/26 ] [ 3:23 صبح ] [ دازاین ]

دون شرح ! اشتباه نخواندید دون شرح است ...

 


[ دوشنبه 88/9/23 ] [ 7:24 صبح ] [ دازاین ]
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
درباره وبلاگ

مدیر وبلاگ : دازاین[181]
نویسندگان وبلاگ :
کودکی به خط سالهای هزار و سیصد و انار
کودکی به خط سالهای هزار و سیصد و انار (@)[7]


قوى باشید، احساس ضعف نکنید، به خدا متکى باشید، «اشدّاء على الکفّار رحماء بینهم» باشید، و اگر با هم بودید، هیچ‌کس نمى‌تواند به شما آسیبى برسان ! وصایای امام خمینی در بیمارستان به امام خامنه ای ...
موضوعات وب
امکانات وب
بازدید امروز: 56
بازدید دیروز: 4
کل بازدیدها: 248928